حاجی بابا افشار. [ اَ ] (اِخ ) یکی از کسانی است که اولین بار برای تحصیل به اروپا رفتند و یکی از علل رفتن برای تحصیل به اروپا این بود که در طی دوره ٔ اول جنگهای ایران و روس عباس میرزا و میرزا بزرگ بزودی دریافتند که با وسائل ساده و ناقص از کار افتاده ای که ایشان در اختیار دارند نمیتوانند از عهده ٔ توپ و تفنگ و نظام روسیه و وسائل دیگری که در دسترس آن طائفه است بر آیند و برای مقابله ٔ با ایشان جز اخذ همان وسائل و اقتباس همان نظام چاره ٔ دیگر نیست بهمین جهت با وجود عدم معرفت کامل به احوال اروپا و تمدن اروپائی و نداشتن خبره و متخصص و روابط و مترجم تا آنجا که میتوانستند کوشیدند. آمدن هیئت نمایندگان نظامی فرانسه بریاست ژنرال گاردان و هیئت نمایندگان انگلیس بسرپرستی سرجان ملکم وآوردن یک عده خبره ٔ نظامی و فنی و معلم تا حدی این کار را آسان کرد و موجب ظهور نهضتی در کار نظام لشکری و توجه بتمدن اروپا گردید. از جمله کارهائی که در این ضمن به تشویق عباس میرزا و میرزا بزرگ قائم مقام صورت گرفت فرستادن یک عده محصل و کارگر و صنعت آموزبود بممالک خارجه برای آموختن رموز کار تمدن اروپائی و یاد گرفتن زبان آنها و فرا گرفتن علوم و فنونی که بکار نظام و ترقی صنعت و غیره بیاید. تا آنجا که اطلاع داریم اول اقدامی که در این باب شده در سال
1226هَ . ق . بوده است . در این سال وزیر مختار انگلیس سرهرفرد جونس
۞ که در دوم ذی الحجه
1223 هَ . ق . به طهران آمده و مأموریت خود را انجام داده بود و به انگلیس برمیگشت دوتن از جوانان ایرانی را برای تحصیل با خود به انگلیس برد. این دو جوان ظاهراً در ماه سپتامبر یا اکتبر آن سال (رمضان یا شوال
1226) به لندن رسیدند، یکی از آنها که سنش بیشتر بود موسوم بود بکاظم و پسر نقاشباشی شاهزاده ٔعباس میرزا بود و برای تحصیل نقاشی به انگلیس آمده بود دومی میرزا حاجی بابا [ افشار ] پسر یکی از صاحبمنصبان عباس میرزا بوده و برای تحصیل علم طب و شیمی رفته بوده است . جوان اولی یعنی کاظم پس از هجده ماه توقف در انگلیس در
25 مارس سنه ٔ
1813 م .
۞ بمرض سل مرد و کاغذی از حاجی بابا بزبان انگلیسی و بخط او در آرشیو وزارت خارجه ٔ انگلیس است که در باب ساختن سنگ قبری برای قبر رفیق خود کاظم بوزارت خارجه نوشته و انگلیسی خوب و فصیحی است این کاغذ را بتاریخ
12 مه
1814 م .
۞ نوشته و پس از یادآوری در لزوم ساختن سنگ قبر که وعده داده شده بود (یا در نظر بوده ) ساخته شود حاجی بابا تأکید میکند و میگوید این فقره باعث خوشنودی والدین کاظم خواهد شد و ضمناً صورت کتیبه ای به انگلیسی می نویسد که بهتر است روی سنگ قبر نقش شود و در آن کتیبه احترامات آخری خود را بدوست خود تقدیم میکندو اسم خود، حاجی بابا را در آن صورت کتیبه می نویسد، این دو جوان ظاهراً با همان لباس ایرانی در انگلیس زندگی میکردند و بمدرسه میرفتند کاظم استعداد فوق العاده بروز داد و او را پیش بزرگترین اساتید نقاشی در انگلیس فرستادند ولی افسوس که عمری نکرد. از عجائب امور آن است که ماژور سوزرلند
۞ که مواظب و سرپرست آنها بود در مراسله ای که بتاریخ
16 ژویه
1812 م . می نویسد میگوید جای تأسف است که این دو جوان نوشتن و خواندن فارسی را نمیدانند و این فقره موجب آن است که انگلیسی را هم به اشکال بیاموزند
۞ مخارج این دو جوان سه ماه به سه ماه قلمداد شده بود و در حدود
327 تا
303 لیره است به اختلاف (لیره ٔ انگلیسی معادل یازده قران و کسری بوده است ) و تفصیل مخارج ثبت شده که محض اختصار از نوشتن آنها صرف نظر میکنیم » در سفرنامه ٔ میرزاصالح شیرازی که در
29 شوال
1230 م . به لندن رسیده ... مینویسد که «روز سه شنبه سیزدهم ذیقعده ... آقا حاجی بابا افشار را که مدت پنج سال بود در این ولایت حسب الامر قدر جاه نواب والا روحی فداه (یعنی عباس میرزا) بطلب تحصیل آمده بود دیدم ملبس بلباس انگریز و با اوصحبت داشتیم شب هم در آنجا مانده » باز در محل دیگر از سفرنامه ٔ خود مینویسد: «الیوم که روز ششم ذیحجة الحرام است بدیدن قولونل خان رفتم و سؤال نمودم که آیا جوابی از دفتر خود شنیده است جواب گفت مطلقا جوابی به او نداده اند گفتم مرا چه لازم است بکنم گفت در منزل خود آرام گرفته تا جوابی از دولت انگریز برسد در مراجعت از منزل او آقا حاجی بابا را دیدم بمن گفت اگر صلاح دانی مادامی که از دولت انگریز حکمی برسد و ترا اذن دهند که داخل بمدرسه ای از مدارس شوی باید درس بخوانی من منزلی در حوالی خانه ٔ خود گرفته و معلم خود را دیده اجرتی به او داده قبول کردم » میرزا صالح شیرازی در تمام مدتی که در انگلیس بوده (سه سال و نه ماه و بیست روز) همواره با حاجی بابای افشار حشر داشته و مکرر در سفرنامه ٔ خود از او ذکر میکند. در غره ٔشوال
1234 هَ . ق . که میرزا صالح با سه تن دیگر از محصلین ایرانی ... بعزم ایران سوار کشتی شد، حاجی بابا هم که تحصیلات خود را تمام کرده بود با این جماعت عازم ایران گردید، میرزا صالح در سفرنامه ٔ خود در موقعی که به جبل طارق رسیده بودند مینویسد که : «چون وضعغذا و روشنائی ایشان در کشتی بد بود آقا حاجی بابا کپتین کشتی را طلبیده باو گفت کار گذاران دولت انگلیس ما را بهمراه تو کرده و طی نموده اند که خوراک ما را بخوبی دهی اگر به این گونه رفتار کنی حال ما زوری بتو نداریم البته بمحض ورود مالتا شرحی به دولت انگریز نوشته شکایت تو را خواهیم کرد اگر وضع رفتارت تفاوت کرد مطلقا شکایتی نخواهیم کرد اگر چه علی الظاهر کپتین مزبور اظهار بی پروائی نمود و گفت من مطلقا از کسی خوف ندارم لیکن بعد از گفتگوی آقا حاجی بابا فوراً رفتار را تفاوت داده بهتر از اول در خدمتگذاری کوشید» اما در طی راه حاجی بابا غالباً به طبابت و پرستاری از همراهان خود که در کشتی گرفتار ناخوشی میشدند اشتغال داشته تا آنکه در سوم محرم
1235 هَ . ق . قدم به خاک عثمانی در آسیا میگذارند، میرزا صالح مینویسد که : «در ازمیت مصطفی آقا نوکر من نزدیک به بنده آمده مذکور ساخت که در اسلامبول شهرتی پیچیده بود که نواب محمد علی میرزا سپاهی از رکابی خود بر سر بغداد فرستاده است و فیمابین دولت علیه ٔ ایران و روم نزاع است مرا به خاطر رسید که شما را بکلی خارج از این نزاع کنم ، در اسکودار شهرت دادم که شما از پی شغلی به انگلند رفته در مراجعت از آنجا اولیای دولت عثمانی شما را بهمراه ما دو نفر کرده که صحیحاً سالماً به دست دولت ایران سپرده برگردیم و نیز شهرت دادیم که شما مطلقا ترکی نمیدانید، آقا علی نام تبریزی ملبس بلباس عربی را دولت عثمانی مترجم به شما داده است لیکن آقا علی مذکور از راه سادگی به هر جا میرسد میگوید که این حضرات ایلچی هستند و من صندوقدار آنها هستم و مرا دروغگو درآورده قطع نظر از آن شما با هرکس بدون واسطه ٔ آقا علی حرف میزنید و مردم حرف مرا از این پس قبول نمیکنند که میگویم شما زبان نمی فهمید، طرفه این است که میرزا فرج اﷲ وقایعنگار محض اینکه ما را از سر خود باز کند بما میگفت که در عرض راه همه جا مهمانخانه ها هست مثل راه روس و انگلند و ماهم سر رشته نداشتیم مطلقا تدارک راه ندیده ایم حتّی جام آبخوری و سفره نانی بهمراه نداشتیم به این بی اوضاعی شهرت ایلچی گری کردن در نظر بنده ریشخند محض آمد، مصطفی آقا چون مرد زیرک کارآمد درستی بودگفت در نظر مردم چنین جلوه نموده است ، که فیمابین دولتین ایران و روم نزاع در این معنی خلاف عقل است که در این وقت بدون شات و شوت و چور و گذر کردن اقلاً در نظر مردم عظمی داشته و چاپارخانه ها را نیز خوفی در دل پیدا شده اسبها را زود دهند به این بی اوضاعی شما نمیتوانید که شهرت ایلچی گری دهید، دیشب خیالی کرده ام که آقا حاجی بابا لباس انگریزی پوشیده از این پس من چنین شهرت میدهم که این شخص طبیبی است انگریزی و شما سه نفر را دولت علیه ٔ ایران پی تحصیل کمال به انگلستان فرستاده ، بعد از اتمام تحصیل دولت انگریز طبیب مزبور را بهمراه شما کرده است که شما را به دولت ایران سپارد و هنگامی که به اسلامبول رسیدید طبیب مزبور بدولت عثمانی این مراتب رااظهار کرده و دولت عثمانی مصطفی آقا را با یک نفر تاتار دیگر بهمراه طبیب مزبور با رقم سلطانی روانه کرده است که شما را بسلامت به ایران رساند، بعد از این گفتگو بنده را از فکر او خوش آمده آقا حاجی بابا را دیده و او را راضی کرده که لباس انگریزی بپوشد... و از آن پس آقا حاجی بابا با لباس انگریزی در پیش دیگران بعقب سوار اسب شده از این پس آقای حاجی بابا مسمی به حکیم صاحب گردید». حاجی بابا و همراهان به این ترتیب در صفر یا ربیعالاول
1235 هَ . ق . بتبریز رسیده و هر کدام از طرف دستگاه ولیعهد بشغلی منصوب شده اند.در ایام تحصیل در انگلیس حاجی بابا بسیار ساعی و همواره در طلب علم شایق بوده و قسمتی از تحصیلات خود رادر دارالفنون مشهور اکسفورد به انجام رسانده و پیوسته با رجال انگلیسی که در ایران مأموریت یافته بودند مانند سرجان ملکم و سرگور اوزلی مربوط بود. از مخلفات حاجی بابا دو کتاب مانده است که او را دو نفر ازمشاهیر انگلیسی به او هدیه داده و پشت آنها بخط خودمزین کرده اند یکی ترجمه ٔ انگلیسی یکی از کتب زمین شناسی ژرژکوویه
۞ عالم فرانسوی است که آن را ویلیام بوکلند
۞ (
1784 -
1856 م .) معلم زمین شناسی دارالفنون اکسفورد در تاریخ
12 ژون
1815 م . بحاجی بابا یادگار داده و آن کتاب بشرح مراسله ای که آقای رضا تابش به آقای تقی زاده نوشته اند در تهران بدست ایشان افتاده بوده .دیگری کتابی است در اشعار ادبیات از سرجان ملکم معروف که او آن را در
1814 م . بحاجی بابا هدیه داده و آن کتاب در لندن است . حاجی بابا بعد از مراجعت به ایران سمت حکیمباشی را در دستگاه عباس میرزا پیدا کرد و ظاهراً در تمام مدتی که بین برگشتن او و مرگ عباس میرزا فاصله است (از اوایل
1235 تا جمادی الاخر
1249 هَ . ق .) همه وقت همین مقام را در خدمت ولیعهد داشته و در سفر خراسان ِ عباس میرزا که در همان سفر هم مشارالیه مرد حاجی بابا یعنی میرزا بابا حکیم باشی پیش او بسمت نیابت دکتر کارمک
۞ انگلیسی میزیست فقط ولیعهد چند ماه قبل از مرگ خود یعنی در سال
1248 هَ . ق . او را بمعیت محمد حسین خان زنگنه مأمور سفارت روس و انگلیس نمود (ظاهراً برای مذاکره و قراری در باب کرور آخر از غرامات معاهده ٔ ترکمانچای که هنوز پرداخته نشده بود) و ایشان بتبریز رفتند تا تهیه ٔ کار سفر را بینند ولی این سفارت بعلت مرگ ولیعهد صورت نگرفت و قرار شد که حاجی میرزا ابوالحسن خان شیرازی ..... به این مأموریت برود... اینک سوادمراسله ای را که بلافاصله پس از مرگ ولیعهد در خراسان میرزا محمد خان امیر نظام زنگنه از تبریز بمیرزا ابوالقاسم قائم مقام که در این تاریخ در خراسان بوده نوشته است و در آن از این مأموریت گفتگو میکند ذیلاً نقل میکنیم : «قبله گاها پیشتر مراتب تأخیر و تعویق عزیمت روانه شدن عالیجنابان محمد حسین خان و میرزا بابای حکیم باشی را عرض کرده ام . حاجت شرح و بسط مجدد نیست . این روز ها مذکور شد که در عوض عالیجاهان مشارالیهما مقرب الخاقان میرزا ابوالحسن خان وزیر دول خارجه حسب الامر شهریاری مأمور بسفارت روس و انگلیس است و اول از راه اسلامبول به لندن میرود بعد از اتمام لوازم سفارت آنجا از راه دریا به پطرزبورغ خواهد آمد...» بعد از مرگ عباس میرزا حاجی بابا حکیمباشی محمد میرزای ولیعهد شد و در
1251 هَ . ق . سال دوم سلطنت محمد شاه بهمین سمت در تهران بود، استوارت
۞ منشی مسترالس
۞ وزیر مختار انگلیس که در همین سال بتهران آمده وحاجی بابا را ملاقات کرده در باب او چنین می نویسد:
«در جزء ایرانیانی که بدیدن ما آمدند یکی نیز میرزابابا حکیمباشی بود که در لندن تحصیل کرده و انگلیسی بکمال درستی تکلم میکند. میرزابابا فوق العاده نسبت بموریه (یعنی مؤلف کتاب حاجی بابا) خشمناک است که چرا در کتاب حاجی بابا بجسارت نام او را اختیار کرده و بر آداب ایرانی تاخته است .»میرزابابای حکیمباشی برادری نیز داشته است که در روسیه تحصیل علم معدن کرده بود. از بعد ازتاریخ
1254 هَ . ق . از احوال حاجی میرزا بابا حکیمباشی افشار اطلاع بدست نداریم و نمی دانیم که در چه تاریخی فوت کرده است . قدر مسلم اینکه او تا اواخر سال
1254 هنوز طبیب محمدشاه بوده و سولتیکف
۞ روسی که در این سال در ایران بوده در آخر این سال اورا در تهران ملاقات کرده و بتوسط او بحضور محمدشاه باریافته است و جیمز موریه از راه بدنفسی نام این مردرا بر کتاب مشهور خود موسوم به «حاجی بابا» گذاشته است رجوع بمجله ٔ یادگار، سال اول شماره ٔ
5، مقاله ٔ اقبال صص
28 -
36 شود.