حافظ
نویسه گردانی:
ḤAFẒ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) اصفهانی ، ابوالحسن طاهربن عرب بن ابراهیم ، ملقب به فخرالدین و معروف به حافظ اصفهانی یا حافظ طاهر. از قراء معروف . او راست : تجویدالقرآن به فارسی و منهل العطشان و القرائةالمفردة لأبی عمرو، و القرائةالمفردة لابن عامر و القرائةالمفردة لحمزة، و القرائةالمفردة لنافع و شرح شاطبیة. همه بفارسی . وی در مقدمه ٔ قرائة مفرده ٔ ابن عامر خود را شاگرد محمدبن محمدبن الجزری متوفی 833 هَ . ق . معرفی کرده . اجازه ٔ روایتی و قرائتی از این مرد بخط خود در سه صفحه برای ابوالمعارف نجم الدین محمد سعدی حموئی شیرازی بتاریخ 857 نوشته که در مجموعه ٔ کنزالسالکین نزد آقای فخرالدین موجود است . رجوع به الذریعه ج 3 ص 368 و ج 8 ص 68 و 69 شود.
واژه های همانند
۱۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) اسکافی . رجوع به هبةاﷲ... شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) اصفهانی . رجوع به عبدالرحمن بن محمدبن اسحاق اصفهانی صاحب تاریخ اصفهان شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) (سید) اکبرعلی . یکی از شعرا و سادات هندوستان . او خواهرزاده و شاگرد مولوی کرام الدین حیران است و نسبت وی به جعفر برادر ...
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) بهاءالدین (شیخ ...). رجوع به بهاءالدین حافظ و نفحات الانس ص 291 به بعد شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) جمال (جلال الدین ) محمود.ازجمله ٔ مشایخ خانقاه اخلاصیة و خطیب و حافظ و محراب خوان آنجا. و نیز یکی از خوشنویسان زمان . او ر...
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) حسین بن علی . رجوع به حافظ نیشابوری شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) حصیرچی زاده . محمدآقا. رجوع به حصیرچی زاده شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) عبدالعظیم المنذری . رجوع به حافظ منذری شود.
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) علی اوبهی . رجوع به اوبهی شود.
حافظ. [ف ِ ] (اِخ ) علی بغدادی . رجوع به حافظ بغدادی شود.