حافظ
نویسه گردانی:
ḤAFẒ
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) علی جامی . امیر علیشیر گوید: صاحب کمال زمان خود بود به تخصیص در علم تصوف . و حضرت مخدومی نورا [ عبدالرحمان جامی ] در نفحات الانس شرح این بیت شیخ فریدالدین عطار را که گوید:
ای روی درکشیده به بازار آمده
خلقی بدین طلسم گرفتار آمده
از او ذکر فرموده است . در علم قرائت جمیع قراء عصر به شاگردی او مباهات داشتند و من نیز چند درسی از وی فراگرفتم . و قبرش در حظیره ٔ شیخ بهأالدین عمر است . درویش منصور سبزواری در تصوف شاگرد او بوده است . (ترجمه ٔ مجالس النفائس ص 33 و 34 و 206 و 207). و رجوع به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 226 شود.
واژه های همانند
۱۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
حافظ عمانی . [ ف ِ ع ُ ] (اِخ ) (امام ...) او راست مرشدالوقف و الابتداء.
حافظ عثمان . [ ف ِ ع ُ ] (اِخ ) یکی از مشاهیر خوشنویسان . وی در استانبول نشو و نما یافت و در شیوه ٔ خط از شیخ حمداﷲ استاد خود درگذشت و خط او دلر...
حافظ عثمان . [ ف ِ ع ُ ] (اِخ ) یکی از ناشرین کتب علمی و ادبی در اوایل قرن چهاردهم هجری در استانبول . کتابهای چاپ حافظ عثمان تاکنون شهرت ...
حافظ عراقی . [ ف ِ ظِ ع ِ ] (اِخ ) ابوالفضل عبدالرحیم بن حسین بن عبدالرحمن ، معروف به حافظ عراقی . محدث کبیر کردنژاد. مولد او بسال 725 هَ . ق ....
حافظ فاطمی . [ ف ِ ظِ طِ ] (اِخ ) رجوع به حافظ لدین اﷲ فاطمی شود.
حافظ قونوی . [ ف ِ ظِ ن َ ] (اِخ ) یکی از شعرای عثمانی ساکن قونیه . وی مثنوی خوان بود و در قرن دهم هجری میزیست . (قاموس الاعلام ترکی ).
حافظ سیوطی . [ ف ِ ظِ س ُ ] (اِخ ) رجوع به جلال الدین عبدالرحمن خضیری سیوطی مصری شود.
حافظ قشیری . [ ف ِ ظِ ق ُ ش َ] (اِخ ) عبدالغافر. رجوع به قشیری عبدالغافر شود.
حافظ طحاوی . [ ف ِ ظِ طَ ] (اِخ ) او راست : شرح بر کتاب الاَّثار تألیف محمدبن حسن . رجوع به طحاوی محمدبن حسن شود.
حافظ صغانی . [ ف ِ ص َ ] (اِخ ) رجوع به چغانی ... شود.