حافظ ابرو. [ ف ِ ظِ اَ ] (اِخ ) شهاب الدین عبداﷲبن عبدالرشید، معروف به حافظ ابرو.یکی از مورخین نامی دوره ٔ تیموری . از آغاز زندگانی او آگاهی کافی در دست نیست . در نام و نسب او نیز اختلاف است ولی خود او در مقدمه ٔ تاریخ ملوک کرت (نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ ملک ) نام خود را «عبداﷲبن لطف اﷲبن عبدالرشید السپهدارنی [ ؟ ] المدعو بحافظ أبرو» آورده و برای خود لقبی یاد نکرده است ، لیکن عبدالرزاق سمرقندی صاحب «مطلعالسعدین » لقب او را نورالدین گفته ، و فصیحی خوافی که معاصر اوست در مجمل فصیحی او را شهاب الدین خوانده
۞ . راجع به لقب «حافظ ابرو» در نامه ٔ دانشوران آمده است : در تسمیه ٔ حافظ مذکور به ابرو بعضی میگویند که ابروی پیوسته ٔ زیبائی داشته است به حدی که سبب شهرت وی گردیده و به آن عضو ممتاز و در میان مردم مرسوم و معلوم شده چنانکه یکی از امراء عثمانیه بهمین جهت بعنوان قره قاش مشهور گردیده است . و ظن بعضی آنکه مشارالیه که از اهل خراسان بوده همانا اصلاً از الکای اِبَر خراسان که در حدود بسطام است بوده و ابری به ابرو تحریف یافته ، و بهر حال او را به لقب حافظ می خوانده اند به یکی از دو جهت : یا قرآن مجید را از بر داشته و یا یک صدهزار حدیث حفظ کرده است چه این لقب در اصطلاح مسلمین به یکی ازاین دو معنی اطلاق میگردد، و بعضی گمان برده اند که تحریف آبِرو باشد و این درست نیست ، چه خود او گوید:
بنده ٔ کمترین دولتخواه
کاتب العبد عبد [ ظ: ابن ] لطف اﷲ
آنکه شهرت بحافظ ابرو
یافته پیش میر و شاه و سپاه .
در محل تولد حافظ ابرو نیز اختلاف است . عبدالرزاق سمرقندی تولد او را در هرات و محل نشو و نمای او را همدان گفته و در مطلعالسعدین گوید: «... المشتهر بحافظ ابرو الهروی مولداً الهمدانی غفر اﷲ له ». قاضی نوراﷲ شوشتری و دیگران حافظ را همدانی گفته اند.فصیحی خوافی او را خوافی شمرده
۞ . عموم مورخین به متابعت از عبدالرزاق او را هراتی خوانده اند لیکن گفته ٔ فصیحی خوافی متقن تر است . تاریخ تولد حافظ نیز روشن نیست ، در نامه ٔ دانشوران آمده : «... و از عهد سلطنت شاهرخ نیز قریب بیست وهشت سال دریافته است ». هم در کتاب مزبور درباره ٔ معاصرین حافظ گوید: «و از مشاهیر رجال که حافظ ابرو با ایشان سمت معاصرت بلکه با بعضی معاشرت داشته یکی مولانا شرف الدین علی یزدی است صاحب ظفرنامه ٔ تیموری ، و دیگر امیر نورالدین شاه نعمةاﷲ ولی ، پیشوای طائفه ٔ نعمةاللهی از صوفیه ، و دیگر خواجه محمد مشهور به پارسی صاحب کتاب «فصل الخطاب » که از خلفا و اصحاب خواجه بهاءالدین نقشبند است ، و دیگر امیر قاسم انوار عارف معروف که شهرتش شرق و غرب را فروگرفته ، و دیگر امیر شاهی شاعر مشهور سبزواری ». از این رو میتوان گفت حافظ ابرو پیش از تشرّف به دربار شاهرخ در سنّی بوده است که امیر تیمور او را به دربار خود پذیرفته است و با مردان معروف مانند نظام شامی مورّخ و شاه نعمةاﷲ ولی (که در آن زمان هفتادساله بوده ) و دیگران معاشر شده است . در اینکه حافظ ابرو در دربار امیر تیمور و در سفرها نیز در رکاب او بوده گفتگوئی نیست و خود در یک جا صریحاًحضور خود را ذکر کرده میگوید: «بعد از یک هفته که در شم ّ (شنب ) غازان نزول فرموده بودند، از طرف سلطانیه آواز رسید که لشکریان گیلان در قزوین خرابی میکنند و راه سمرقند و خراسان را در بند آورده اند، بندگی حضرت اعلی امیر عادل را طلب کرد و گفت مردم گیلان در قزوین خرابی میکنند.... میباید که به عیسی و اعجکی که در قلعه اند مکتوب نویسی تا ایشان را معاونت نمایند... امیر عادل این بنده را فرمود تا مکتوبات به این جماعت نوشتم ... و این حال در بیست وچهارم شعبان سنه ٔ ثمان و ثمانین و سبعمائة (
788) بود»
۞ و با مقابله ٔ ظفرنامه ٔ نظام الدین شامی
۞ ممکن است حدس زد که حافظ ابروتاریخ این زمان را از آن کتاب عیناً استنساخ کرده باشد و کلمه ٔ این بنده را نیز جزو عبارت آورده باشد چنانکه نظام الدین شامی این کلمه را مکرر استعمال کرده است . و در سال مرگ حافظ ابرو اختلاف نیست و همگی آنرا
834 نوشته اند. فصیحی خوافی گوید: «وفات مولانا شهاب الدین عبداﷲ خوافی معروف به حافظ ابرو صاحب کتاب زبدةالتواریخ در یوم یکشنبه ٔ ثالث شوال در سرجام در موقعمراجعت موکب پادشاه عالمیان [ شاهرخ میرزا ] از آذربایجان اتفاق افتاده او را در زنجان در جوار اخو ابی الفرج زنجانی مدفون ساختند...». عبدالرزاق سمرقندی نیز در مطلعالسعدین بیت ذیل را در تاریخ مرگ حافظ آورده است :
بسال هشتصدوسی وچهاردر شوال
وفات حافظ ابرو بشهر زنجان بود.
حافظ در دربار امیر تیمور مقام داشته و در مسافرتها و جنگهای وی حاضر بوده ، در کتاب جغرافیای خود گوید: «... و این کمینه را که ... مسود این سطور است همیشه در خاطر اختلاجی میبود که آنچه از احوال کلی عالم معلوم گشته بعضی از کتب این فن و بعضی برأی العین مشاهده افتاده بسبب آنکه مدتی مدید از سفرهای بعید چند نوبت از جانب غرب و شمال دیارماوراءالنهر و ترکستان و دشت قبچاق و خراسان و عراقین و فارس و آذربایجان و أران و موغان و گرجستان و ارمنیه ٔ صغری و کبری و تمامی عرصه ٔ ممالک روم ، و شام ، و سواحل فرات ، زابین ، تکریت ، موصل ، دیاربکر، گرجستان ، سواحل بحر خزر، دربند، شروانات و گیلانات ، رستمدار، آمل ، ساری ، جرجان ، و از جانب جنوب و مشرق زابل ، کابل ، بلاد منصوره ٔ سند، هند، ملتان ، اوجه ، دهلی که معظم بلاد است تا کنار آب گنگ مطالعه افتاد
۞ ...». و همچنین ادوارد براون گوید
۞ حافظ ابرو نوشته است که هنگام فتح حلب و دمشق بدست امیر تیمور بسال
803 حاضر بوده است و نیز در مقدمه ٔ «ذیل سفرنامه » حضور خود را در رکاب تیمور اشاره کرده مینویسد «... و این کتاب را [ ظفرنامه را ] اوایل رمضان سنه ٔ ست و ثمانمائة زیادت نیست که حضرت صاحب قرانی بعد از تسخیر بلاد روم از قراباغ اران متوجه دارالسلطنه ٔ سمرقند گشت وقایع و حالاتی که بعد از آن دست داد تا زمان وفات حضرت صاحب قران بموجب اشارت حضرت شعاری شاهرخی ... کمترین بندگان عبداﷲبن لطف اﷲ... در قلم آورد، و این کمینه در آن ایام ملازم اردوی همایون بود، و کیفیت احوال که معروض میدارد مشاهده نمود...
۞ ». پس ازمرگ تیمور زمان پادشاهی شاهرخ (
806) حافظ به خدمت خود در دربار ادامه داده است ، ولی آنچه از مقدمه ٔ تاریخ شاهرخ میرزا نگارش خود حافظ برمی آید این است که : شاهرخ در آغاز از هنر و دانش این مورخ اطلاع نداشته است ، چنانکه مینویسد
۞ : «... اما بعد چنین گوید مؤلف تألیف ... حافظ ابرو... که چون بخت یاوری کرد و سعادت مساعدت نمود شرف تقبیل عتبه ٔ... شاهرخ بهادر... دست داد، فرمان همایون بر آن جمله بنفاذ انجامید که برای تخلید مآثر... دودمان برلاسی ... تاریخی میباید پرداخت و وقایعی که در این ایام میمون بوقوع پیوسته ... مجموع ساخت ... گفت این معنی را از شخصی در انواع علوم متبحر و در فنون فضایل متفنن و ذهنی صافی و عقلی وافی ناگزیر است تا از عهده ٔ آن نقصی تواند نمود، تو بچه اهلیت و استعداد و کدام بضاعت و صناعت متصدی این امر خطیر توانی گشت ؟ از تلقین بخت و الهام دولت این معنی بسمع جان رسید که اگر این خبر از صورت عدم به فضای صحرای وجود نیامدی بر زبان این صاحب دولت نرفتی . چون از ارشاد بخت و دولت ندای این سعادت بگوش جان رسید سینه ٔ اهل [ کذا ] از شرح آن منشرح گشت و لبیک سمعاً و طاعةً گفته امتثال مثال را برغبت و نشاط و اهتزاز و انبساط التزام نمود...». ولی پس از پایان یافتن کتاب در سال
819 حافظ ابرو نزد شاهرخ پایه ای ارجمند یافت و در سلک نزدیکان شاه جای گرفته همواره در سفر و حضر ملازم شد، و از این پس به تألیف تاریخهای دیگر دستور یافت . حافظ ابرو به رموز و آئین تاریخ نویسی آگاه و مخصوصاً از احوال وامور روزانه ٔ سیاست زمان خود اطلاع کافی داشته ، و درنوشته های خود تا حد امکان آنچه را میدیده و یا از اشخاص موثق میشنیده معتبر دانسته و کمتر به افسانه و حکایات پرداخته است . یکی از خصایص تاریخ نویسی حافظ ابرو برخلاف آنچه عده ای از خاورشناسان پنداشته اند آنست که جانب حقیقت و راستی را نگاه داشته و دیگر آنکه برخلاف بیشتر تاریخ نویسان قدیم در آغاز هر فصل یک فهرست از منابع و مدارک خود یاد کرده است . بطور قطع حافظ ابرو زبان های عربی و ترکی را میدانسته ، و در سرودن شعر نیز دست داشته ، چنانکه در فهرست ریو (ص
422) گوید:در زمان شاهرخ حافظ ابرو در هرات پایتخت پادشاه تیموری اقامت گزیده و در سال
818 قصیده ای برای ساختن قلعه ٔ جدید گفته که چند بیت آن در روی دروازه ٔ قلعه نگاشته شده ». بعلاوه در ضمن بسیاری از وقایع اشعاری مناسب آورده است که ظاهراً متعلق بحافظ ابرو میباشد زیرادر غیر آن نام شاعری را که از او اقتباس کرده مذکورمیدارد. آثار حافظ ابرو مدتها پس از او مورد توجه ومحل استفاده ٔ مورخین مانند عبدالرزاق سمرقندی صاحب مطلعالسعدین و میرخوند نویسنده ٔ روضةالصفا و خوندمیرنگارنده ٔ حبیب السیر و جز ایشان بوده است . از آثار حافظ یکی جغرافیای اوست ، چون بسال
817 یک کتاب جغرافیابه لغت عربی بر شاهرخ عرضه شد وی دستور داد تا حافظجغرافیای کاملی به زبان فارسی تألیف کرد، حافظ در این کتاب از جهان نامه ٔ محمدبن نجیب بکران و آثار ابن سعید و صورالاقالیم محمدبن یحیی و سفرنامه ٔ ناصرخسروو مسالک الممالک عبداﷲبن محمد و قانون البلدان و دیگررسایل و رقاع و فصول استفاده کرده و بسال
817 از آن فراغت یافته است . در سال
820 حافظ ابرو مأمور تألیف تاریخ جغرافیائی جامع شد و آنرا بسال
823 بپایان رسانید و در آن تاریخ عالم را تا سال پایان تألیف منظم ساخت و در مقدمه ٔ آن ترجمه ٔ تاریخ طبری و جامعالتواریخ رشیدی و ظفرنامه ٔ تیموری را نام برده است ، ولیکن برخلاف روش خود در مقدمه ٔ کتاب نامی از خود نبرده است و همین سبب شد که تا مدتی مؤلف کتاب ناشناخته بماند تا بالاخره ریو تشخیص کرد که مؤلف این کتاب حافظ ابرو است . از جغرافیای حافظ شش نسخه معرفی شده است :
1) نسخه ٔ کتابخانه ٔ سلطنتی
2) نسخه ٔ کتابخانه ٔ ملک
3) نسخه ٔمؤید ثابتی در تهران
4) نسخه ٔ موزه ٔ بریتانیا
5) نسخه ٔ اکسفورد در لندن
6) نسخه ٔ لنین گراد
شهرت حافظ بیشتر در تاریخ نویسی اوست . تاریخ عمومی ایران را با کشورهائی که با آن پیوستگی دارد تا زمان مرگ خود گرد آورده است و متأسفانه از این کتاب فقط دو نسخه یکی در تهران و دیگری در استانبول می شناسیم .
تألیفات حافظ ابرو: نخستین اثری که از حافظ پدید گشته و سبب بلندی مقام او گردید [ ظ: ذیل ] کتاب ظفرنامه ٔ شامی و تاریخ حکومت خود شاهرخ میباشد که بعدها آن را برذیلی که به جامعالتواریخ نوشته افزوده است ، سپس بسال
816 قسمتی از تاریخ را که شامل وقایع بعد از مرگ هولاکو از
663 تا
816 است پرداخته
۞ و بعدها همین قسمت را دنبال کرده و به تاریخ وقایع
823 رسانیده و سپس جغرافیای خود را مرتب ساخته و به تدوین وقایع پس از مرگ غازان خان یعنی از سال
703 که خواجه رشیدالدین کتاب جامعالتواریخ را بدانجا رسانیده بود، شروع کرده ، بطوری که جامعالتواریخ رشیدی را ذیلی باشد
۞ ، و این کتاب شامل فصول ذیل است :
1 - از سلطنت اولجایتو سلطان تا آخر حکومت اعجکی در عراق عجم و ابتدای پادشاهی امیر تیمورگورکان (
703-
781) و این قسمت است که در تهران به سال
1317 هَ . ش . چاپ شده است .
2 - تاریخ آل مظفر.
3 - تاریخ ملوک کرت .
4 - پادشاهی طغاتیموربن سودای کاوبن باباکاون و پادشاهی امیر ولی بن شیخ علی هندو.
5 - تاریخ سربداریه و عاقبت کار ایشان .
6 - ذیل ظفرنامه ٔ نظام الدین شامی که آنرا از سال
806 به بعد حافظ ابرو تدوین کرده است .
7 - تاریخ شاهرخ میرزا، که بسال
819 ختم میگردد. پس ، از آنچه گذشت مستفاد میشود که بسال
820 شاهرخ حافظ را مأمور نوشتن تاریخ حوادث عالم کرده و حافظ مأموریت خود را به اضافه کردن بخشهای تاریخی به جغرافیایی خود بسال
823 انجام و تقدیم پادشاه کرده است . و دیگربار بایسنغرمیرزا بسال
826 مورخ دربارپدر را مأمور کرد تا تاریخی شامل تمام وقایع از آغاز خلقت تا زمان او برشته ٔ تحریر درآورد، حافظ بنابه دستور بایسنغر تاریخ مفصل عمومی در چهار قسمت (ربع)تألیف کرده ربع رابع را «زبدةالتواریخ بایسنغری » نام نهاد و تمام کتاب را بنام «مجمعالتواریخ سلطانیه »خوانده است
۞ . از سال
830 تا
833 که سال مرگ حافظ است از او آثاری باقی نمانده و شاید وی این سه سال آخر عمر را به استراحت گذرانیده باشد. شرح زندگانی حافظ ابرو تا اندازه ای تاریک است و برخی از روی بی انصافی او را بدزدی در تألیف نسبت داده اند. (نقل به اختصار از مقدمه ٔ ذیل جامعالتواریخ رشیدی چ تهران
1317 هَ . ش .). رجوع به تاریخ ادبیات براون ج
3 (ترجمه ٔ حکمت ) ص
204،
205،
232،
388،
473-
476، قاموس الاعلام ترکی ، تاریخ مغول ص
491، حبیب السیر ج
3 جزو
1 ص
82 و ج
3 جزو
3 ص
210 شود.