اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حاکم بامر ا

نویسه گردانی: ḤAKM BAMR ʼ
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ اول ولایت عهد خلافت را به فرزند خود محمد ملقب به مستمسک سپرد و محمد مستمسک در حیات پدر وفات کرد، حاکم اول ولایت عهد را به فرزند او ابراهیم واثق بن محمد مستمسک بن حاکم اول واگذار کرد ولی چون او را نالایق دید وی را عزل کرد و ولایت عهد را به فرزند بلافصل خود ابوالربیع مستکفی باﷲ سپرد و او عم ابراهیم واثق بود، و پس از مرگ حاکم اول سلطان با مستکفی بیعت کرد لیکن ابراهیم واثق همواره میان مستکفی و سلطان ملک ناصر نمامی و تضریب میکرد تا آنجا که چون مستکفی فرزند خود حاکم دوم احمد را بخلافت نصب و سپس وفات کرد سلطان عمل او را نپذیرفت و با ابراهیم واثق بیعت کرد ولیکن چون هنگام مرگ سلطان دررسید پشیمان شد، وصیت کرد تا ابراهیم واثق را عزل و با حاکم دوم بیعت کردند و این در محرم سال 742 هَ . ق . بود. (تاریخ الخلفاء ص 324). پس از مرگ ملک ناصر، ملک منصور ابوبکربن ملک ناصر در یازدهم ذیحجه ٔ سال 741 به تخت نشست وابراهیم واثق و پسرعم او حاکم دوم را با قضاة مصر در مجلسی گرد آورد و استفتاء کرد که مستحق خلافت کیست ؟ابن جماعة پاسخ داد مستکفی در شهر قوص بدرود حیات گفته و فرزند خود احمد را به خلافت منصوب کرده و چهل عادل به گواهی گرفته است و این مسئله نزد وکیل من در آن شهر ثابت شده و نزد من نیز ثابت است . پس سلطان ابراهیم را عزل و با حاکم دوم بیعت کرد، قضاة و امراء نیز بیعت کرده و از این روز لقب حاکم بامر اﷲ که لقب جدّ او بود بدو داده شده . ابن فضل اﷲ در کتاب مسالک پس از ذکر فضایل و مناقب بیشمار او متن بیعت نامه ٔ او را چنین آورده است : بسم اﷲ الرحمن الرحیم . «ان ّ الذین یبایعونک انما یبایعون اﷲ - الی قوله ... - عظیماً» ۞ . هذه بیعة رضوان و بیعة احسان ، و جمعیة رضی یشهدها الجماعة و یشهد علیها الرحمن ، بیعة یلزم طائرها العنق و یحوم بسائرها و یحمل انبائها البراری و البحار، مشجونةالطرق ، بیعة یصلح اﷲبها الأمة و یمنح بسببها النعمة، و یتجاری الرفاق ویسری الهناء فی الاَّفاق ، و تتزاحم لزهر الکواکب علی حوض المجرة الدقاق ، بیعة سعیدة میمونة شریفة بها السلامة فی الدین و الدنیا مضمونة، بیعة صحیحة شرعیة ملحوظة مرعیة، بیعة تسابق الیها کل نیة، و تطاوع کل طویة و یجتمع علیها شتات البریة، بیعة یستهل بها الغمام ، و یتهلل البدر التمام ، بیعة متفق علیها الاجماع و الاجتماع و لبسط الایدی الیها انعقد علیها الاجماع ، فاعتقدصحتها من سمع اﷲ و اطاع . و بذل فی تمامها کل امری ءما استطاع . حصل علیها اتفاق الابصار و الاسماع و وصل بها الحق الی مستحقه و اقره الخصم و انقطع النزاع . یضمنها کتاب مرقوم یشهده المقربون و تلقاه الأئمة الأقربون . الحمد ﷲ الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لولا أن هدانا اﷲ ۞ ، ذلک من فضل اﷲ علینا و علی الناس و الینا و ﷲ الحمد و الی بنی العباس اجمع علی هذه البیعة ارباب العقد و الحل ، و اصحاب الکلام فیما قل و جل ّ، و ولاةالأمور و الحکام ، و ارباب المناصب و الاحکام حملة العلم و الاعلام ، و حماة السیوف و الاقلام ، و اکابر بنی عبدمناف ، و من انخفض قدره و اناف ، و سروات قریش و وجوه بنی هاشم و البقیة الطاهرة من بنی العباس ، و خاصةالأئمة و عامةالناس بیعة تری بالحرمین خیامها، و تخفق بالماء زمین اعلامها و تتعرف بعرفات برکاتها و تعرف بمنی و یؤمن علیها یوم الحج الاکبر، و تؤم مابین الرکن و المقام و الحجر، و لایبتغی بها الا وجه اﷲ الکریم بیعة لایحل عقدها و لاینبذ عهدها لازمه جازمة، دائبة دائمة، تامة عامة، شاملة کاملة، صحیحة صریحة، متعبة مریحة، و لا من یوصف بعلم و لا قضاء، و لا من یرجع الیه فی اتفاق و لا امضاء، و لا امام مسجد و لا خطیب و لا ذوفتوی یسئل فیجیب ، و لا من لزم المساجد و لا من تضمهم اجنحة المحاریب و لا من یجتهدفی رأی فیخطی ء او یصیب ، و لا محدث بحدیث ، و لا متکلم فی قدیم و حدیث ، و لا معروف بدین و صلاح ، و لا فرسان حرب و کفاح ، و لا راشق بسهام ، و لا طاعن برماح ، و لا ضارب بصفاح ، و لا ساع بقدم ، و لا طائر بجناح ، و لا مخالطللناس و لا قاعد فی عزلة، و لا جمع کثرة و لا قلة، و لامن یستقبل بالجوزاء لواؤه ، و لا من یعلو فوق الفرقدین نواؤه و لا باد و لا حاضر، و لا مقیم و لا سائر، و لا أول و لا آخر و لا مسرّ فی باطن و لا معلن فی ظاهر، و لا عرب و لا عجم ، و لا راعی ابل و لا غنم ، و لا صاحب اناة و لا بدار، و لا ساکن فی حضر و بادیة بدار، و لا صاحب عمد و لا جدار، و لا ملجج فی البحار الذاخرة و البراری و القفار و لا من یعتلی صهوات الخیل ، و لا من یسبل علی العجاجة الذیل و لا من تطلع علیه شمس النهار و نجوم اللیل ، و لا من تظله السماء و تقله الارض ، و لا من تدل علیه الاسماء علی اختلافها و ترفع درجات بعضهم علی بعض ، حتی آمن بهذه البیعة و أمن (علیها) و امن بها،و من اﷲ علیه و هداه الیها، و أقرّ بها و صدق ، و غض ّ لها بصره خاشعاً لها و أطرق ، و مدّ الیها یده بالمبایعة، و معتقده بالمتابعة، و رضی بها و ارتضاها، و اجاز حکمها علی نفسه و امضاها، و دخل تحت طاعتها وعمل بمقتضاها و قضی بینهم بالحق و قیل : الحمد ﷲ رب ّالعالمین ، و انه لما استأثر اﷲ بعبده سلیمان ابی الربیع الامام المستکفی باﷲ امیرالمؤمنین کرم اﷲ مثواه و عوضه عن دارالسلام بدارالسلام ، و نقله مزکی یدیه عن شهادة الاسلام بشهادة الاسلام ، حیث آثره بقربه ، و مهد لجنبه . و اقدمه علی ما قدمه من مرجو عمله و کسبه ، و خار له فی جواره فریقاً، و انزله مع الذین انعم اﷲ علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقاً. اﷲ اکبر لیومه لولا مخلفه کانت تضیق الارض بما رحبت ، و تجزی کل نفس بما کسبت ، و تنباء کل سریرة ما ادخرت و ما جنت ، لقد اضطرم سعیر الاّ انّه فی الجوانح ، لقد اضطرب منبر و سریر لولا خلفه الصالح ،لقد اضطر مأمور و أمیر لولا الفکر بعده فی عاقبة المصالح . و لم یکن فی النسب العباسی و لا فی البیت المسترشدی و لا فی غیره من بیوت الخلفاء من بقایا آبائهم و جدود، و لا من تلده أخری اللیالی و هی عاقر غیر ولود من تسلم الیه أمة محمد عقد نیاتها و سر طویاتها الا واحد. و این ذلک الواحد، هو و اﷲ من انحصر فیه استحقاق میراث آبائه الاطهار، و تراث اجداده الاخیار و لاشی ٔ هو الا ما اشتمل علیه رداء اللیل و النهار. و هوولد المنتقل الی ربه . و ولد الامام الذاهب لصلبه المجمع علی انه فی الایام فرد هذا الانام و هکذا فی الوجود الامام . و انه الحائز لما زرت علیه جیوب المشارق و المغارب ، و الفائز بملک مابین المشارق و المغارب . الراقی فی صفح السماء هذه الذرة المنیفة. الباقی بعد الائمة الماضین ، و نعم الخلیفة، المجتمع فیه شروط الامامة. المتضع ﷲ و هو ابن بیت لایزال الملک فیهم الی یوم القیامة (!) الذی یفضح السحاب نائله . و الذی لایعزه عالده و لایغره عاذله . و الذی ماارتقی صهوة المنبر بحضرة السلطان زمانه الا قال بامره و قام قائمه ، و لا قعدعلی سریر الخلافة الا و عرف انه ما خاب مستکفیه و لا غاب حاکمه . نائب اﷲ فی ارضه . و القائم مقام رسوله (ص )و خلیفته و ابن عمه ، و تابع عمله الصالح و وارث علمه ، سیدنا و مولانا عبداﷲ و ولیه ابوالعباس الامام الحاکم بامر اﷲ امیرالمؤمنین اید اﷲ ببقائه الدین . و طوق بسیفه الملحدین . و کبت تحت لوائه المعتدین و کتب له النصر الی یوم الدین . و کب بجهاده علی الاذقان طوائف المفسدین ، و اعاذ به الأرض ممن لایدین بدین و اعاد بعدله ایام آبائه الخلفاء الراشدین و الائمة المهدیین ، الذین قضوا بالحق و به کانوا یعدلون ، و علیه کانوا یعملون . و نصر انصاره و قدّر اقتداره ، و اسکن فی القلوب سکینته و وقاره و مکن له فی الجود و جمع له اقطاره و لما انتقل الی اﷲ ذلک السید و لقی اسلافه ، و نقل الی سریر الجنة عن سریر الخلافة، و خلا العصر من امام یمسک ما بقی من نهاره ، و خلیفة یغالب مزید اللیل بأنواره و وارث نبی بمثله و مثل آبائه استغنی الوجود بعد ابن عمه خاتم الانبیاء عن نبی یقتفی علی آثاره و مضی و لم یعهد، فلم یبق اذ لم یوجد النص الا الاجماع . و علیه کانت الخلافة بعد رسول اﷲ (ص ) بلانزاع . اقتضت المصلحة الجامعة عقد مجلس کل طرف به معقود، و عقد بیعة علیهااﷲ و الملائکة شهود، و جمع الناس له و ذلک یوم مجموع له الناس و ذلک یوم مشهود. ۞ فحضر من لم یعباء بعده بمن یخلف ، و لم یر بائعه و قد مد یده طامعاً لمزیدها و قد تکلف ، و اجمعوا علی رأی واحد استخاروا اﷲ فیه فخار و أخذ یمین یمد لها الایمان و یشهد بها الایمان و یعطی علیها المواثیق و تعرض امانتها علی کل فریق ، حتی تقلد کل من حضر فی عنقه هذه الامانة، و حط علی المصحف الکریم یده و حلف باﷲ و اتم ایمانه . و لم یقطع و لا استثنی و لا تردد و من قطع عن غیر قصد اعاد و جدد، و قد نوی کل من حلف ان النیة فی یمینه نیة من عقدت له هذه البیعة، و نیة من حلف له ، و تذمم بالوفاء له فی ذمته ، و تکفله علی عادة ایمان البیعة و شروطها و احکامها المرددة و اقسامها المؤکدة بأن یبذل لهذا الامام المفترض الطاعة الطاعة و لایفارق الجمهور و لایفر عن الجماعة الجماعة و غیرذلک مما تضمنته نسخ الایمان المکتتب فیها اسماء من حلف علیها مما هو مکتوب بخطوط من یکتب منهم و خطوط العدول الثقات عمّن لم یکتبوا و أذنوا أن یکتب عنهم حسبما یشهد به بعضهم علی بعض و یتصادق علیه اهل السماء و الأرض ، بیعة تم بمشیئة اﷲ تمامها و عم بالصوب المغدق غمامها، و قالوا: الحمد ﷲ الذی أذهب عنا الحزن ، و وهب لنا الحسن ، ثم الحمد ﷲ الکافی عبده الوافی لمن یضعف علی کل موهبة حمده . ثم الحمد ﷲ علی نعمة یرغب امیرالمؤمنین فی ازدیادها. و یرهب الا أن یقاتل أعداء اﷲ بامدادها، و یدأب بها من ارتقی منابر ممالکه بما بان من مباینة اضدادها نحمده و الحمدﷲ ثم الحمد ﷲ کلمة لایمل من تردادها و لایحل بما تفوق السهام من سدادها و لایبطل الا علی ما یوجب تکثیر اعدادها و تکبیر اقدار اهل ودادها و تصغیر التحقیر. لا التحبیب لاندادها. و نشهد ان لا اله الا اﷲ وحده لا شریک له شهادة تقایس دماء الشهداء و امداد مدادها. و تنافس طرر الشباب و غرر السحاب علی استمدادها. و تتجانس رقومها المدبجة، و ما تلبسه الدولة العباسیة من شعارها. و اللیالی من دثارها. و الاعداء من حدادها. و نشهد ان محمداً عبده و رسوله و علی جماعة اهله و من خلف من ابنائها، و سلف من اجدادها. و رضی اﷲ عن الصحابة اجمعین ، و التابعین لهم باحسان الی یوم الدین . و بعد فان امیرالمؤمنین لما اکسبه اﷲ من میراث النبوة ما کان لجده . و وهبه من الملک السلیمانی لاینبغی لأحد من بعده ، وعلمه منطق الطیر مما یتحمله حمائم البطائق من بدایع البیان . و سخر له من البرید علی متون الخیل ما سخره من الریح لسلیمان . و آتاه اﷲ من خاتم الانبیاء ما امتدبه ابوه سلیمان و تصرف . و اعطاه من الفخاریة من اطاعه کل مخلوق و لم یتخلف . و جعل له من لباس بنی العباس ما یقضی له سواده بسودد الاجداد، و ینفض علی ظل الهدب ما فضل به عن سویداء القلب و سواد البصر من السواد.و یمد ظله علی الأرض و کل مکان دار ملک ، و کل مدینةبغداد. و هو فی لیله السجاد، و فی نهاره العسکری ، وفی کرمه جعفر و هو الجواد. یدیم الابتهال الی اﷲ تعالی فی توفیقه و الابتهاج بما یغص ّ کل عدوّ بریقه یبداء یوم هذه المبایعة بما هو الاهم من مصالح الاسلام و مصالح الاعمال فیما تتحلی به الایام ، و یقدم التقوی امامه و یقرر علیها احکامه ، و یتبع الشرع الشریف و یقف عنده و یوقف الناس ، و من لایحمل امره طائعاً علی العین یحمله غصباً علی الرأس . و یعجل امیرالمؤمنین بما استقر به النفوس و یرد به کید الشیطان و انه یؤس و یأخذ بقلوب الرعایا و هو غنی عن هذا و لکنه یسوس و امیرالمؤمنین یشهد اﷲ علیه و خلقه بأنه أقرولی کل أمر من ولاة امور الاسلام علی حاله و استمر به فی مقیله تحت کنف ظلاله علی اختلاف طبقات ولاة الامور و طرقات الممالک و الثغور، براً و بحراً، سهلاً و وعراً، شرقاً و غرباً، بعداً و قرباً، و کل جلیل و حقیر، و قلیل و کثیر، و صغیر و کبیر، و ملک و مملوک ، و امیر و جندی . یبرق له سیف شهیر، و رمح ظهیر، و مع من هؤلاء من وزراء و قضاة و کتاب . و من له تدقیق فی انشاء و تحقیق فی حساب ، و من یتحدث فی برید و خراج . و من یحتاج الیه ، و من لایحتاج . و من فی التدریس و المدارس و الربط و الزوایا و الخوانق . و من له اعظم التعلقات و ادنی العلائق . و سائر ارباب المراتب و اصحاب الرواتب . ومن له من مال اﷲ رزق مقسوم ، و حق مجهول او معلوم . واستمر کل امری ء علی ما هو علیه ، حتی یستخیر اﷲ و یتبین له ما بین یدیه ، و من ازداد تأهیله زاد تفضیله ، و الاّ فامیرالمؤمنین لایرید الا وجه اﷲ. و لایحابی احداً فی دین اﷲ و لایحابی حقاً فی حق ، فان المحاباة الحق مداجاة علی المسلمین ، و کلما هو مستمر الی الاَّن مستقر علی حکم اﷲ مما فهمه اﷲ له و فهمه سلیمان . لایغیر امیرالمؤمنین فی ذلک و لا فی بعضه تغییراً. شکراًﷲ علی نعمه ، و هکذا یجازی من شکر. و لایکدر علی احد مورد انزه اﷲ نعمه الصافیة به عن الکدر. و لایتأول فی ذلک متأول ، الا من جحد النعمة و کفر. و لایتعلل متعلل ، فان امیرالمؤمنین نعوذ باﷲ و نعیذ ایامه الغرر من الغیر. و أمر امیرالمؤمنین اعلی اﷲ امره ان یعلن الخطباء بذکره و ذکر سلطان زمانه علی المنابر فی الاَّفاق . و أن یضرب باسمهما النقود، و تسیر بالاطلاق . ویوشح بالدعاء لهما عطف اللیل و النهار. و یصرح منه بما یشرق و وجه الدرهم و الدینار، و قد أسمع امیرالمؤمنین فی هذا المجمع المشهود ما یتناقله کل خطیب . و یتداوله کل بعید و قریب . و مختصره : ان اﷲ امر بأوامر و نهی عن نواه ، و هو رقیب و سیفرغ الالباء لها السجایا و یفرغ الخطباء لها شعوب الوصایا، و تتکمل بهاالمزایا. و یخرج من المشایخ الخبایا من الزوایا. و یسمر بها السمار و یترنم بها الحادی و الملاح . و یرق شجوها باللیل المقمر و یرقم علی جبین الصباح . و تعظ بها مکة بطحاها و یحیا بحدائها قفاه ، و یلقنها کل أب فهمه ابنه ، و یسأل کل ابن نجیب أباه ، و هو لکم أیها الناس من امیرالمؤمنین من سدد علیکم بینة. و الیکم ما دعاکم به الی سبیل اﷲ من الحکمة و الموعظة الحسنة، و لأمیرالمؤمنین علیکم الطاعة، و لولا قیام الرعایا ما قبل اﷲ اعمالهاو لاامسک بها البحر و دحا الارض و أرسی جبالها. و لااتفقت الاَّراء علی من یستحق و جائت الیه الخلافة تجر اذیالها. و أخذها دون بنی أبیه ، و لم تکن تصلح الاله . و لم یکن یصلح الا لها. و قد کفاکم أمیرالمؤمنین السؤال بما فتح اﷲ لکم من ابواب الارزاق و اسباب الارتزاق . و اجراکم علی وفاقکم و علمکم مکارم الأخلاق و أجرأکم علی عوائدکم و لم یمسک خشیة الانفاق و لم یبق لکم علی امیرالمؤمنین الا أن یسیر فیکم بکتاب اﷲ و سنة رسوله (ص ) و یعمل بما یسعد به من یحیی اطال اﷲ بقاء أمیرالمؤمنین من بعده و یزیدعلی من تقدم و یقیم فروض الحج و الجهاد و ینیم الرعایا بعدله الشامل فی مهاد، و امیرالمؤمنین یقیم علی عادة آبائه موسم الحج فی کل عام . و یشمل برّه سکان الحرمین الشریفین و سدنة بیت اﷲ الحرام و یجهر السبیل علی ضالة و یرجو ان یعود علی حاله الاول فی سالف الایام . و یتدفق فی هذین المسجدین بحره الزاخر و یرسل الی ثالثهما فی البیت المقدس ساکب الغمام ، و یقیم بعدله قبور الانبیاء (ص ) اینما کانوا و اکثرهم فی الشام ، والجمع و الجماعات هی فیکم علی قدیم سنتها و قویم سننها و ستزید فی ایام امیرالمؤمنین لمن یضم الیه و فیما یتسلم من بلاد الکفار و یسلم منهم علی یدیه . و أما الجهاد فکفی باجتهاد القائم عن امیرالمؤمنین بمأموره المقلد عنه جمیع ماوراء سریره و امیرالمؤمنین قد وکل منه خلداﷲ ملکه و سلطانه عیناً لاتنام و قلد سیفاً لو أغفت بوارقه لیلة واحدة عن الاعداء سلت خیاله علیهم الاحلام و سیؤکد امیرالمؤمنین فی ارتجاع ماغلب علیه العدی و قد قدم الوصیة بأن یوالی غزو العدو المخذول براً و بحراً و لایکف عمن ظفر به منهم قتلاً و لا أسراً، و لایفک اغلالاً و لا اصراً و لاینفک یرسل علیهم فی البر من الخیل عقباناً و فی البحر غرباناً تحمل کل منهما من کل فارس صقراً و یحمی الممالک ممّن یتخرق اطرافها باقدام و یتحول اکنافها بأقدام و ینظر فی مصالح القلاع و الحصون و الثغور و ما یحتاج الیه من آلات القتال و أمهات الممالک التی هی مرابط البنود و مرابض الأسود و الامراء و العساکر و الجنود و ترتیبهم فی المیمنة و المیسرة و الجناح الممدود و یتفقد احولهم بالعرض بما لهم من خیل تعقد مابین السماء و الارض و ما لهم من زرد موضون و بیض مسها ذهب ذائب فکانت کأنها بیض مکنون و سیوف قواضب و رماح بسبب دوامها من الدماء خواضب و سهام تواصل القسی و تفارقها فتحن حنین مفارق و تزمجر القوس زمجرة مغاضب و هذه جملة اراد امیرالمؤمنین بها اطابة قلوبکم و اطالة ذیل التطویل علی مطلوبکم و دمائکم و اموالکم و اعراضکم فی حمایة. الا ما أباح الشرع المطهر و مزید الاحسان الیکم علی مقدار ما یخفی منکم و یظهر و اما جزئیات الامور فقد علمتم ان من بعد عن امیرالمؤمنین غنی عن مثل هذه الذکری و أنتم علی تفاوت مقادیرکم ودیعة امیرالمؤمنین و کلکم سواء فی الحق عند امیرالمؤمنین و له علیکم اداء النصیحة و ابداء الطاعة بسریرة صحیحة فقد دخل کل منکم فی کنف امیرالمؤمنین و تحت رقه و لزمه حکم بیعته و الزم طائره فی عنقه و سیعلم کل منکم فی الوفاء بما اصبح به علیماً و من أوفی بما عاهد علیه اﷲ فسیؤتیه أجراً عظیماً. هذا قول امیرالمؤمنین ، و قال : و هو یعمل فی ذلک کله بما تحمد عاقبته من الاعمال ، و علی هذا عهد الیه و به یعهد و ما سوی هذافجور لایشهد به علیه و لایشهد و امیرالمؤمنین یستغفراﷲ علی کل حال و یستعیذ به من الاعمال و یسأل أن یمده لما یحب من الاَّمال و لایمد له حبل الامهال و یختم امیرالمؤمنین قوله بما امر اﷲ به من العدل و الاحسان . و الحمد ﷲ و هو من خلق أحمد و قد آتاه اﷲ ملک سلیمان و اﷲ یمتع امیرالمؤمنین بما وهبه و یملکه اقطارالارض و یورثه بعد العمر الطویل عقبه و لایزال علی سدة العلیا قعوده . و لدست الخلافة به أبهة الجلالة کأنه مامات منصوره و لاأودی مهدیه و لا رشیده - انتهی .
ابن حجر در «درر» آرد که نخست او را به لقب مستنصر خواندند، و سپس لقب حاکم گرفت . شیخ زین الدین عراقی گوید:او از بعض متأخرین حدیث شنیده است . وی در طاعون نیمه ٔ سال 753 وفات یافت . و از حوادث زمان او اینکه سلطان منصور را به نام شرب خمر و فساد اخلاق و رابطه ٔ بازنان پدر خویش خلع کرد و او را در زندان قوص کشتند و این سزای اعمال پدر وی درباب خلیفه ٔ وقت بود، و پس از او برادرش ملک اشرف کجک را بتخت نشاندند و او رانیز در همان سال عزل کردند، و برادر دیگر وی احمد ناصر را به سلطنت گماشتند، و عقد بیعت را میان این سلطان و این خلیفه تقی الدین سبکی قاضی شام اجرا کرد ولی در سال 743 احمد ناصر را نیز عزل و برادر دیگر آنان اسماعیل صالح را به تخت نشاند و صالح بسال 746 بمرد، پس حاکم بامر اﷲ برادر دیگر او را بنام شعبان کامل به تخت نشانید و بسال 747 شعبان کشته شد و برادر او امیرالحاج ملقب به مظفر به تخت نشست و بسال 748 اونیز خلع شد و برادر دیگر او حسن ناصر به تخت نشست . و در سال 749 طاعونی عظیم واقع شد. و بسال 752 ناصر نیز خلع شد و برادر دیگر ایشان ملک صالح به تخت نشست و این هشتمین فرزند محمد ناصربن قلاوون بود که به تخت نشست و شیخو را به عنوان اتابک انتخاب کرد. در کتاب «ذیل مسالک » گوید: او نخستین کس بود که در مصر بنام امیرکبیر مشهور گشت . (تاریخ الخلفاء جلال الدین سیوطی چ 1351 هَ . ق . صص 325 - 332). از مطالب فوق برمی آیدکه در زمان حاکم دوم که پنجمین خلیفه ٔ عباسی مصر است برخلاف چهار خلیفه ٔ سابق بر او، سلطه و قدرت حقیقی بدست خلیفه ٔ عباسی بود و وی در مدت خلافت خود چند سلطان را عزل و نصب کرده است ، بعکس خلفاء پیشین که آلت اجرای مقاصد ممالیک مصر بوده اند. (تاریخ الخلفاء سیوطی صص 316 - 348) (از تاریخ ابن کثیر و مسالک و ذیل آن و انباءالغمر و تاریخ بغداد و تاریخ دمشق و اوراق صولی و طیوریات و حلیةالاولیاء و کامل مبرد و امالی ثعلب و جز آن ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قُبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفه مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ. هنگام س...
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) (الَ ... ابو) منصوربن العزیزبن المعزبن المنصوربن القاسم بن المهدی ، صاحب مصر، مکنی به ابوعلی . ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.