اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حالی

نویسه گردانی: ḤALY
حالی . (اِخ ) مولوی الطاف حسین ، وطنش پانی پت ، و در شاه جهان آباد نشو و نما یافته ، نکات علوم متعارفه را بخوبی شکافته . سنجیدگی و فهمیدگی از طبع والایش بر خود می بالد، و جودت وحدت دست و بازوی ذهن رسایش میمالد. نظم و نثر عربی و فارسی دارد و بکمال لطافت می نگارد، و از خدمات مولوی فیض الحسن سهارنپوری ،و اسداﷲخان غالب و نواب مصطفی خان بهادر دهلوی دستمایه ٔ فیض سخن دارد. هرچند نام و کلامش در نگارستان سخن مجملاً مرقوم بوده لکن اینک ترجمه و انتخاب سخنان خود رسانید. بناء علیه در این جا نیز ذکر حال و قال بزبان خامه و صفحه ٔ قرطاس رسیده (او راست ) :
چون نهد گوش بر ترانه ٔما
روَد از یاد ما فسانه ٔ ما
در سراب آب خضر می جویی
ای وفاجسته در زمانه ٔ ما
گوهری کز دو کون بیرون است
می توان یافت در خزانه ٔ ما.
یار با تست ، اگر جذبه ٔ گیرایی هست
یوسف آخر رود آنجا که زلیخایی هست .
من و از می دو سه پیمانه و یار و لب کشت
نه ز دوزخ بدلم بیم و نه پروای بهشت
هر کجا دل بخیال تو چمن آراید
گل و نسرین ز ارم آید و طوبی ز بهشت .
بود در ظرف مغان آب بقا
منت خضر کشیدیم عبث
عشق از خویش بریدن میخواست
حالی ازخلق بریدیم عبث .
شوقی بدوست راهنما داشتم چه شد
دردی به از هزار دوا داشتم چه شد
کارم ز سعی خضر بجایی نمی رسد
در ظرف خویش آب بقا داشتم چه شد.
بگذر از وسوسه ٔ عقل که منزل طلبان
راه از غول ره و چاره ز رهزن پرسند
دل ربایند و بما صبر و شکیب آموزند
جان ستانند و ز ما باعث شیون پرسند.
صید ناافکنده محو دست و بازوی خود است
این جوان روزی شکار خویشتن خواهد شدن
در غریبی طرح الفت افکنم با هر کسی
در دل گبر و مسلمانم وطن خواهد شدن .
سر برمفراز و خاک پای همه باش
دلها مخراش و در رضای همه باش
با خلق نیامیختن از خامی تست
ترک همه گیر و آشنای همه باش .

(صبح گلشن صص 116-118).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
علی حالی . [ ع َ ی ِ] (اِخ ) (ملا...) کاشانی . رجوع به علی کاشانی شود.
کوفته حالی . [ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب )خراب حالی . کوفتگی . (فرهنگ فارسی معین ) : حسن ار کوفته مانده ست ز چوگانت چو گوی تو قوی حال بمان کوفته ...
میانه حالی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) صفت میانه حال . دوری از دو طرف افزونی و کمی . اعتدال . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به میانه حال شود.
حالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن . افهام . فهمانیدن . ملتفت کردن . نیک فهمانیدن . تفهیم . دریاباندن . منکشف کردن . ...
آشفته حالی . [ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آشفته حال .
توحید حالی . [ ت َ / تُو دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنست که حال توحیدوصف لازم ذات موحد گردد و جمله ٔ ظلمات و رسوم وجود او در غلبه ٔ اشراق ...
شکسته حالی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) بینوایی . تهیدستی . پریشانی . (ناظم الاطباء). رجوع به شکسته حال شود.
حالی نوائی . [ ] (اِخ ) او را دیوانی است بترکی . (کشف الظنون ).
افتاده حالی . [ اُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) متواضع بودن . فروتنی . آرام بودن . بی حالی : کاکل از بالانشینی رتبه ای پیدا نکردسنبل از افتاده حالی ه...
پریشان حالی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) اضطراب . بدحالی . بدبختی . تنگدستی . تبه روزگاری : دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.