اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حباب

نویسه گردانی: ḤBAB
حباب . [ ح ِ ] (ع مص ) مُحابّة. با کسی دوستی کردن . (زوزنی ). با هم دوستی گرفتن . محاببة.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
حباب . [ح َ ] (اِخ ) ابن اسد جهنی . رجوع به حباب سرّق شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جبله ٔ دقاق . از مالک روایت کند. ازدی او را دروغ گو خوانده . دعلج در کتاب غرائب مالک از او نقل کند. (لسان المیزان ...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جبیر. حلیف بنی امیه . ابن عبدالبر او را در عداد صحابه که در جنگ طائف کشته شدند شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 249)...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن جزٔبن عمروبن عامربن عبدرزاح بن ظفر ظفری . برخی او رادر عداد صحابه شمرده اند که بدر و احد را دریافته و در قادسیه کش...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حبان طائی کوفی . رجوع به حباب بن حَیّان شود.
حباب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن حبیب . رجوع به حباب بن جبیر شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حیان طائی کوفی . شیخ طوسی او را بهمین عنوان از اصحاب صادق (ع ) شمرده ، و ظاهراً امامی باشد لیکن مجهول الحال است ...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن رئاب عکلی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: او پدر زیدبن حباب کوفی بود. امامی و مجهول است . و...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن زیدبن تیم بن امیةبن خفاف بن بیاضةبن خفاف بن سعدبن مرةبن مالک بن اوس انصاری بیاضی . برخی او را از شهداء احد شمرد...
حباب . [ ح َ] (اِخ ) ابن صالح واسطی . رجوع به حباب واسطی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.