حباب
نویسه گردانی:
ḤBAB
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عامربن کعب تیمی . از تیم اللات و از شیعه ٔ کوفه بود و با مسلم بن عقیل بیعت کرد و چون مسلم گرفتار شد او نزد قوم خود پنهان گردید، و چون حسین بن علی (ع ) بکربلا آمد، حباب پنهانی بسوی او شتافت و در راه بدو پیوست و در واقعه ٔ کربلا کشته شد. (تنقیح المقال ج 1 ص 250).
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یحیی کوفی . شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده ، وظاهراً امامی است ، لیکن حال وی مجهولست . (تنق...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید. در رجال کشی (متوفی بسال 450 هَ . ق .) ذکر او آمده و در برخی نسخ آن ، یزید به زید تبدیل شده است . کشی گوید: ...
حباب . [ح َ ] (اِخ ) ابوعقیل . طبرانی چنین آورده ، و صحیح حجاب است . رجوع به الاصابة ج 2 ص 74 و حجاب ابوعقیل شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) جبیر. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و حباب بن جبیر شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) جزء. صحابیست . رجوع به حباب بن جزء شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) جهنی . رجوع به حباب سرق شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ذوالرجل اعرج . لقب است اسب مالک بن قحافةبن حرث بن عوف بن ربیعه را. (المرصع). و رجوع به ذوالرجل شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) سرق بن اسد جهنی . صحابیست و نام او حباب است ، و در حدیث آمده است : فابتاع من بدوی راحلتین ثم اجلسه علی باب دار لیخرج...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) میرزا فتح اﷲ، از مردم قریه ٔ خوزان از بلوک اصفهان . نسب وی به امیر نجم ثانی میرسد که در زمان نواب همایون شاه اسماعی...
ام حباب . [ اُم ْ م ِ ح ُ ] (ع اِ مرکب ) دنیا. (لسان العرب ) (منتهی الارب ). عالم و جهان . (ناظم الاطباء).