حباب
نویسه گردانی:
ḤBAB
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) سرق بن اسد جهنی . صحابیست و نام او حباب است ، و در حدیث آمده است : فابتاع من بدوی راحلتین ثم اجلسه علی باب دار لیخرج الیه بثمنها فخرج من الباب الاَّخر و هرب بهما فأخبر به النبی (ص ) فقال التمسوه فلما اتی به قال له انت سُرق و کان یقول لااحب ان ادعی بغیر ما سمّانی رسول اﷲ (ص ).
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن موسی تیمی سعدی . شیخ طوسی او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده ، و ظاهراً امامی است ولیکن حال او مجهول است . (تنق...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یحیی کوفی . شیخ طوسی در رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده ، وظاهراً امامی است ، لیکن حال وی مجهولست . (تنق...
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید. در رجال کشی (متوفی بسال 450 هَ . ق .) ذکر او آمده و در برخی نسخ آن ، یزید به زید تبدیل شده است . کشی گوید: ...
حباب . [ح َ ] (اِخ ) ابوعقیل . طبرانی چنین آورده ، و صحیح حجاب است . رجوع به الاصابة ج 2 ص 74 و حجاب ابوعقیل شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) جبیر. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و حباب بن جبیر شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) جزء. صحابیست . رجوع به حباب بن جزء شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) جهنی . رجوع به حباب سرق شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) ذوالرجل اعرج . لقب است اسب مالک بن قحافةبن حرث بن عوف بن ربیعه را. (المرصع). و رجوع به ذوالرجل شود.
حباب . [ ح َ ] (اِخ ) میرزا فتح اﷲ، از مردم قریه ٔ خوزان از بلوک اصفهان . نسب وی به امیر نجم ثانی میرسد که در زمان نواب همایون شاه اسماعی...
ام حباب . [ اُم ْ م ِ ح ُ ] (ع اِ مرکب ) دنیا. (لسان العرب ) (منتهی الارب ). عالم و جهان . (ناظم الاطباء).