اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حبش

نویسه گردانی: ḤBŠ
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ مروزی حاسب . او راست : کتاب رخایم و مقاییس و کتاب الدوائرالثلاث المماسة و کیفیة الاوصال و کتاب عمل السطوح المبسوطة و القائمة و المنحرفة. (ابن الندیم ). رجوع به احمدبن عبداﷲ بغدادی و به ابن حبش و به احمدبن حبش بن ابراهیم و به حبش بن محمد و به فهرست تاریخ الحکماءقفطی چ لیبسک و گاهنامه ٔ سیدجلال الدین طهرانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن سابق علی کرمانی . نصرةالدین حبش بن سابق علی ، حکمران بم کرمان است . رجوع به سابق علی و بدایع الازمان فی وقایع...
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابراهیم المتطبب الغزنوی .او راست : کفایةالطب فارسی . (فهرست کتابخانه ٔ دانشکده ٔ پزشکی تهران ص 373). رجوع ...
حبش . [ ] (اِخ ) ابن محمد تفلیسی . مکنی به ابی الفضل . رجوع به حبش بن ابراهیم بن محمد شود.
حبش . [ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابن مغیرة. شیخ طوسی او را درعداد اصحاب علی بن ابی طالب شمرده . و ظاهر امامی بودن اوست ، ولیکن حال او مجهول است . و ...
حبش آباد. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیضا، بخش اردکان شهرستان شیراز پنجاه ونه هزارگزی جنوب خاوری اردکان . کنار راه فرعی زرقان به ...
داغ حبش . [ غ ِ ح َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) داغ سیاه . نشان سیاه که از داغ بر چهره یا اندام پدید آرند : روی تاجیکانه ات بنمای تا داغ...
سواد حبش . [ س َ دِ ح َ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه از زگال بسیار. (آنندراج ).
علی حبش . [ ع َ ی ِ ح َ ب َ ] (اِخ ) (ملا...) مازندرانی ، مشهور به جاوید. رجوع به علی مازندرانی شود.
ابن حبش . [ اِ ن ُ ح َ ب َ ] (اِخ ) ابوجعفربن احمدبن عبداﷲبن حبش . و کتاب الاسطرلاب المسطح از اوست . (ابن الندیم ).و شاید ابن حبش از خاندان ح...
حبش حاسب . [ ح َ ب َ ش ِ س ِ ] (اِخ ) احمدبن عبداﷲ مروزی . رجوع به حبش بن عبداﷲ مروزی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.