حبل الورید. [ ح َ لُْل وَ ] (ع اِ مرکب )
۞ رگ گلو. (مهذب الاسماء). رگ جان . رگ گردن . (ترجمان جرجانی ). رگی است میان حلقوم و علبادین . رگ گردن و پی ، میان کتف ساره . (دستور اللغه ٔ ادیب نطنزی ). عرق فی العنق . (معجم البلدان ):
ز بوی خلقش حبل الورید یافت حیات
ز فر لطفش حبل المتین گرفت بها.
خاقانی .