گفتگو درباره واژه گزارش تخلف حبیب نویسه گردانی: ḤBYB حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) حبیب اﷲ. از شاگردان محمدرضا سهیلی بود. در عنفوان جوانی جاده ٔ عدم پیمود:ببرد دل ز کفم دوش مجلس آرائی سهی قدی سمن اندام ماه سیمائی بیک طرف ز تبسم حیات بخشنده بجانبی ز نگه قتل عام فرمائی .(صبح گلشن ص 118) (قاموس الاعلام ترکی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) تمیمی حنکلی . صحابیست . رجوع به حبیب بن حبیب بن مروان شود. حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) علی بن محمد. صاحب قاموس الاعلام ترکی صاحب الزنج را در ذیل این عنوان بطور اختصار یاد نموده است و مدرک او دانسته نیس... حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) فارسی . مکنی به ابی محمد. رجوع به حبیب عجمی شود. حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) مظفرشاه . رجوع به مظفرشاه ثالث حبیب ... شود. حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) مولای انصار. رجوع به حبیب بن سعد شود. حبیب حبیب . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) نجار. در قصص الانبیاء آمده است . قصه ٔ کشتن یحیی : قال اﷲتعالی : واضرب لهم مثلا اصحاب القریة. (قرآن 36 / 13). گویند آ... حبیب حبیب . [ح َ ] (اِخ ) واسطی . رجوع به حبیب بن نصربن زید شود. حبیب حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) هلالی . رجوع به حبیب بن هوزة شود. حبیب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. حبیب ا حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) دوست خدا. || (اِخ ) یکی از القاب رسول اکرم صلوات اﷲ علیه است . رجوع به حبیب شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ صفحه ۲۰ از ۳۴ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود