حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) (درب ...) کوچه ای به بغداد بود که به نهر معلی گذرد. چند تن از محدثان به نام حبیبی بدان منسوب اند. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن عمربن الولیدبن عبدالملک بن مروان . امیری اموی در اندلس به روزگار عبدالرحمان داخل و از نزدیکان وی می...
حبیب . [ح َ ] (اِخ ) ابن عبید. از تابعین است . و از مقدام معدیکرب روایت دارد. (عیون الاخبار ج 2 ص 261 و ج 3 ص 9).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عتبة جشمی . رجوع به حبیب جشمی شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عَدی از بنی عمروبن عوف و محدث است . (تاریخ گزیده ص 223).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن علاء سجستانی . رجوع به حبیب سجستانی شود.
حبیب . [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن علی . محدث است .
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرو. نسبی برای او یافت نشد. عبدان از طریق علأبن عبدالجبار از حمادبن سلمة از ابوجعفر خطمی از حبیب بن عمرو روایت ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عمیربن عوف بن غِیَره بن عوف بن ثقیف ثقفی . ابن جریر از طریق عکرمة آرد: آیة [ یا ایها الذین آمنوااتقواﷲ و ذروا...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمروبن محصن بن عمروبن عتیک بن عمروبن مبذول انصاری مازنی . ابن عبدالبر و ابوموسی او را از صحابه شمرده اند. وی در ...
حبیب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرو السلامانی . صحابی است . ابن سعد او را یاد کرده . ابن سکن گوید: وی ساکن جناب بود. و از بنی سلامان بن سعدبن زیدب...