حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) (درب ...) کوچه ای به بغداد بود که به نهر معلی گذرد. چند تن از محدثان به نام حبیبی بدان منسوب اند. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) (مولا...) مُعَرَف شاعری معاصر هاتفی و خوندمیر. وی تاریخ مرگ هاتفی را در 927 هَ . ق . چنین سروده است :تاریخ ...
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (مولانا...) واعظ. یکی از معاریف خطبا و واعظ مسجد جامع هرات ، از علمای شیعه که پس از ورود محمد تیمورسلطان به هرات به...
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) حربا. (اقرب الموارد).
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) (تغلبیه ) دختر ربیعه از زنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود و از او پسری بنام عمرو دختری بنام رقیه آورد....
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) دختر عاص بن امیةبن عبد شمس قرشی زن عمروبن عبدود بود و عمروبن عبدود همان است که در جنگ خندق بدست علی بن...
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) دختر عباس بن عبدالمطلب دختر عم پیغمبر اسلام و از زنان صدر اسلام بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
دیر حبیب . [ دَ رِ ح َ ] (اِخ ) یاقوت گوید جای آن را نمی دانم . فقط این دیر در شعر عربی وردبن الورد الجعدی آمده است . (از معجم البلدان ).
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) محمد لغوی ، شاگردقطرب . وفات 245 هَ .ق . رجوع به محمدبن حبیب شود.
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) ابومروان عبدالملک سلمی . فقیه اندلسی . مولد او بجوار غرناطه . او برای اخذ علوم بقرطبه رفت و از آنجا سفری بمک...