حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن بدیل بن ورقاء خزاعی . خود و پدر و برادرش عبداﷲبن بدیل بن ورقا از صحابه اند. ابن شاهین او را یاد کرده . ابن عقدة حدیث او را در کتاب الموالاة به سند ضعیف نقل کرده گوید: ابومریم از زربن حبیش روایت کرده که علی (ع ) روزی فریاد زد از صحابه چند کس اینجا است ؟ دوازده تن برخاستند. میان آنها قیس بن ثابت و حبیب بن بدیل بن ورقاء بود، پس گواهی دادند که ما شنیدیم پیغمبر گفت :«من کنت مولاه فعلی مولاه ». (الاصابة ج 1 ص 219) (تنقیح المقال ج 1 ص 254). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سندر. مکنی به ابوعبدالرحمن . صحابی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تنقیح المقال ج 1 ص 254 شود.
حبیب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن سوید. رجوع به حبیب بن شوذب شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شریح . صغانی او را چنین یاد کرده ، لیکن غلط است و صحیح حبیش بن شریح است . (الاصابة ج 2 ص 75).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شوذب . مردی از اهل نجد و ساکن ضریة بود. اصمعی از وی روایت دارد. (بلوغ الارب ج 2 ص 105).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شوذب الاسدی . داستان ورود او بر جعفربن سلیمان عباس در مدینه در البیان و التبیین ج 2 ص 230 و عیون الاخبار ج 3 ص 24 ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهاب شامی . وی پیغمبر را درک کرد. زبیر گوید: عبداﷲبن عامر، نهری در بصره به وی به اقطاع داده بود. (الاصابة ج 2 ص ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهید. مکنی به ابی محمد یا ابی شهید. محدث است . رجوع به ابی محمد حبیب ... شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهید مصری . مکنی به ابی مرزوق . محدث است . سیوطی گوید: مکنی به ابی مروان تجیبی مولاهم مصری و فقیه طرابلس غرب بو...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن صالح . از جناح مروی است که مجهول الحال است . از علی بن طلحة و راشدبن سعد و عمروبن شعیب روایت کند. صفوان بن عمرو ب...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ضحاک جهنی ، و برخی جمحی آورده اند. ابونعیم از طریق عبدالعزیز عمی از مسلمةبن خالد از حبیب بن ضحاک از رسول اﷲ روایتی ...