حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حار. به وفادت به مدینه به سوی پیغمبر رفته . حدیث او را محمدبن عبدالرحمان طفاوی آورده است . (الاستیعاب ج 1 ص 124).
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن وهب القاری . مکنی به ابی جمعة. یکی از صحابه ٔ رسول (ص ) است .
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هارون . از عم خود از پیغمبر (ص ) روایت کند.ابن حبان وی را در زمره ٔ ثقات شمرده . عسقلانی گوید: او را نشناختم . رجوع ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هند أسلمی . از سعیدبن مسیب روایت کرده که : انما الخلفاء ثلاثة: ابوبکر و عمر و عمربن عبدالعزیز. قلت له : ابوبکر و عمر...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن هوذةبن حبیب بن زبیر هلالی . از اخوال یونس بن حبیب است . وی از مندل بن علی روایت دارد. رجوع به ذکر اخبار اصبهان ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید انصاری . از بنی عمروبن مبذول است . وثیمة در کتاب ردة او را در زمره ٔ شهداء روز یمامه شمرده است . رجوع به الاصاب...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یزید. از زیدبن ارقم روایت کند. ابن حبان او را از ثقات شمرده گوید: عمار احمر از وی روایت دارد. ابوحاتم رازی او را...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یسار. شیخ طوسی در رجال او را درعداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: مولای بنی کنده و تابعی و کوفی و اسکاف بود. ظاهر س...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن یساف . در تنقیح المقال ج 1 ص 254 بدین صورت و اساف با همزه هم آمده است . رجوع به حبیب بن اساف شود.
حبیب . [ ح َ ](اِخ ) ابوجمعة سباع الانصاری . رجوع به حبیب بن سباع شود.
حبیب . [ ح َ ](اِخ ) ابوضمرة کنیت اوست . رجوع به حبیب کلاعی شود.