حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حباشةبن حویرثةبن عبیدبن عنان بن عامربن خطمه ٔ انصاری اوسی خطمی . ابن کلبی نسبت او یاد کرده گوید: پیغمبر بر او نماز گزارد. عبدان گوید: از جراحتی که به او رسید وفات یافت و بشب دفن گردید و پیغمبر بر قبر او نماز گزارد. عسکری در تصحیف گوید: جُبَیب بن حبیب صحیح است . (الاصابة ج 1 ص 319). رجوع به حبیب بن عمیربن خماشة شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) بدرالدین یا شهاب الدین ابومحمد حسن بن عمربن حبیب دمشقی حلبی . مولد او به دمشق به سال 710 هَ .ق . وفات بح...
حبیب آباد. [ ح َ ](اِخ ) دهی جزء دهستان بهنام سوخته ٔ بخش ورامین شهرستان تهران . 5000گزی خاور ورامین در 2000 گزی شمال راه شوسه و راه آهن . ...
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) به نام فعلی آن وزیرآباد مراجعه شود. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان زوار از شهرستان شهسوار، چهارده هزارگزی جنوب خاوری شهسوار. سه هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ شهسوار به چالوس ....
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) نام یکی از قرای معروف کلارستاق به مازندران در ساحل خزر. نام یکی از قراء کجورکه از پیش به نام خواچک خوانده می...
حبیب آباد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودمیان خواف بخش خواف . شهرستان تربت حیدریه . پانزده هزارگزی شمال خاوری قصبه ٔ رود. چهارده هزارگزی ش...
حبیب طائی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمرو طائی شود.
حبیب عبدی . [ ح َ ب ِ ع َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عوف و حبیب بن عمروبن عمیربن عوف شود.
حبیب عبسی . [ ح َ ب ِ ع َ ] (اِخ ) پدر عائذبن حبیب عبسی . شیخ طوسی در رجال خود یک مرتبه او را در عداد اصحاب باقر(ع ) و یک مرتبه در عداد اصح...
حبیب عجمی . [ ح َ ب ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) مکنی به ابی محمد. از قدماء مشایخ صوفیه و مریدحسن بصری است ، و داود طائی مرید حبیب است . مجاب الدعوة بو...