حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن خدرة. تابعی و محدث است . جاحظ گوید: وی از شعراء و علمای خوارج و از بنی شیبان است و مولای هال بن عامر بوده است . (البیان و التبیین ج 1 ص 273 و ج 3 ص 165). رجوع به حبیب بن حذرة شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ابراهيم بن حبیب سقطی طبری . [اِ م ِ ن ِ ح َ بی ب ِ س َ ق َ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق . او را ذیلی است بر تاریخ طبری و در آن از اب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
هبیب . [ هََ ] (ع ص ) باد گردانگیز. (منتهی الارب ). بادی که گرد و غبار پراکند. هَبوب . هبوبة. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ).
هبیب . [ هََ ] (ع مص ) هَب ّ. هُبوب . وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برپا شدن باد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ). ج...
هبیب . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) نام وادی است در راه اسکندریه منسوب به هبیب بن معقل . (منتهی الارب ). وادیی ای است بین مربوط و فیوم که هبیب بن ...
هبیب . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن مُغفَل صحابی است . مغفل نام جد پدرش بود. ابونعیم گوید وی پسر عمروبن مغفل بن واقفةبن ... غفاری است . ابن یونس ...
وادی هبیب . [ ی ِ هَُ ب َ ] (اِخ ) در مغرب واقع شده است و منسوب به هبیب بن مغفل صحابی است . (از معجم البلدان ).