حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن زبیربن مشکان الهلالی الاصبهانی . از ناقله ٔ بصره است . شعبة و عمارة از وی حدیث آوردند و زبیریان مدینه از بازماندگان اویند، و نیز از بازماندگان او در اصفهان حبیب بن هَوذةبن حبیب و نیز یونس بن حبیب و نیز ابراهیم بن عبدالعزیز و نیز محمدبن احمدبن حبیب بن الزبیر، و محمدبن نضر، و درهم بن مظاهر، و عامربن ناجیه ، و احمدبن ابراهیم بن عبدالعزیز حدیث گفتند.و دومین و سومین آنها دخترزاده ٔ او بودند. یکی از فرزندان حبیب می گفت : خانواده ٔ مشکان از اهل اصفهان بودند و چون سبی واقع گشت مادر مشکان او را به خانه ٔ جولاهی برد تا شناخته نگردد که بزرگزاده است . ولی چون گوشواره در گوش داشت اسیرش کردند و او را فرزند آن جولاه خواندند. رجوع بذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 294 شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۱ ثانیه
حبیب عنزی . [ ح َ ب ِ ع َ ن َ ] (اِخ ) پدر طلق . عبدان او را از صحابه شمرده وروایتی از فرزندش طلق بن حبیب از پدرش حبیب آورده که به نزد پیغ...
حبیب عودی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) درسنه ٔ 802 هَ . ق . امیر تیمور پس از بازگشت از هندوستان عزم رفتن به آذربایجان کرد و موجب ، آن بود که امیرزاد...
حبیب سلمی .[ ح َ ب ِ س َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن حمامة شود.
حبیب سلمی . [ ح َ ب ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن ربیعه ٔ سلمی شود.
حبیب شاری . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) سجستانی . سابقاً خارجی بود و بعد شیعه شد. رجوع به حبیب سجستانی شود.
حبیب شامی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن شهاب شامی شود.
حبیب شامی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمةبن مالک شود.
حبیب فهری . [ ح َ ب ِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمة شود.
حبیب کاتب . [ ح َ ب ِ ت ِ ] (اِخ ) (مولانا...) شخصی ادیب لبیب ، و در صنعت کتابت شهرت دارد و خویش مولانا فتح اﷲکاتب است و این شعر از اوست :چو...
حبیب راعی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) یا حبیب بن اسلم یا سلیم راعی مکنی به ابوحلیم وی در میان مشایخ منزلتی بزرگ داشت و وی را آیات و براهین ر...