حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن زیدانصاری . شیخ طوسی در رجال خود او را دو مرتبه در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده ، و در موضعی گوید: بدری بود و به کوفه آمد و در برخی نسخه ها زید را بزیاد و بدری را بمدنی و ندی تبدیل کرده اند و برخی آن را مصحف نهدی دانسته اند. ابن حجر در تقریب او را حبیب بن زیدبن خلاد انصاری مدنی آورده . و در تهذیب الکمال ، از ابوحاتم صلاحیت او را نقل کرده ، و از نسائی توثیق او را آورده ، و ظاهر سخن شیخ طوسی امامی بودن اوست . رجوع به تنقیح المقال ج 1 ص 252 و لسان المیزان ج 2 ص 170 شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
حبیب سباع . [ ح َ ب ِ س َ ] (اِخ ) الانصاری . رجوع به حبیب ابوجمعة شود.
حبیب مصری . [ ح َ ب ِ م ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن ابی حبیب شود.
حبیب معلم . [ح َ ب ِ م ُ ع َل ْ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب عجمی شود.
حبیب معلی . [ ح َ ب ِ م ُ عَل ْ لا ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن معلی شود.
استاد حبیب سماعی،(۱۲۸۰ - ۱۳۲۵)، استاد برجسته سنتور بودهاست.
وی در خردسالی به خواست پدر ضرب را فراگرفت و چون هنوز آن اندازه بزرگ نشده بود که بتواند...
حبیب آجری . [ ح َ ب ِ ج ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن حسن بن أبان شود.
حبیب ازدی . [ ح َ ب ِ اَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مخنف بن سلیم شود.
حبیب اسدی . [ ح َب ِ اَ س َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مظاهر اسدی شود.
حبیب اسدی . [ ح َب ِ اَ س َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نعمان اسدی شود.
حبیب الدین . [ ح َ بُدْ دی ] (اِخ )محمدبن علی اصغر جرفادقانی . رجوع به محمد... شود.