اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حبیب

نویسه گردانی: ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن زید کندی . ابوموسی گوید: علی بن سعید. عسکری و جز او وی را در عداد صحابه شمرده اند. سپس از طریق علی بن قرین از او روایت کرده و او از پدرش و او از پیغمبر. رجوع به الاصابة ج 1 ص 321 و تنقیح المقال ج 1 ص 254 و قاموس الاعلام ترکی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۳ ثانیه
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) (مولا...) مُعَرَف شاعری معاصر هاتفی و خوندمیر. وی تاریخ مرگ هاتفی را در 927 هَ . ق . چنین سروده است :تاریخ ...
حبیب ا. [ ح َ بُل ْ لاه ] (مولانا...) واعظ. یکی از معاریف خطبا و واعظ مسجد جامع هرات ، از علمای شیعه که پس از ورود محمد تیمورسلطان به هرات به...
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (ع اِ مرکب ) حربا. (اقرب الموارد).
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) (تغلبیه ) دختر ربیعه از زنان علی بن ابی طالب علیه السلام بود و از او پسری بنام عمرو دختری بنام رقیه آورد....
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) دختر عاص بن امیةبن عبد شمس قرشی زن عمروبن عبدود بود و عمروبن عبدود همان است که در جنگ خندق بدست علی بن...
ام حبیب . [ اُم ْ م ِ ح َ ] (اِخ ) دختر عباس بن عبدالمطلب دختر عم پیغمبر اسلام و از زنان صدر اسلام بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دیر حبیب . [ دَ رِ ح َ ] (اِخ ) یاقوت گوید جای آن را نمی دانم . فقط این دیر در شعر عربی وردبن الورد الجعدی آمده است . (از معجم البلدان ).
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) محمد لغوی ، شاگردقطرب . وفات 245 هَ .ق . رجوع به محمدبن حبیب شود.
ابن حبیب . [ اِ ن ُ ح َ ] (اِخ ) ابومروان عبدالملک سلمی . فقیه اندلسی . مولد او بجوار غرناطه . او برای اخذ علوم بقرطبه رفت و از آنجا سفری بمک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.