حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ](اِخ ) ابن سباع . مکنی به ابی جمعه . صحابیست و در تاج العروس حبیب سبع آمده است . ابن عبدالبر گوید: برخی او را کنانی دانسته و برخی قاری گفته اند و نام وی رابرخی جنیدبن سباع وبرخی حبیب بن وهب و برخی حبیب بن فدیک گفته اند. (الاستیعاب ج 1 ص 123 و 124 و ج 2 ص 634).
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مطهر اسدی . رجوع به حبیب بن مظاهر اسدی شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مظاهربن سین اسدی . وی از انصار حسین (ع ) است که در کربلا کشته شد. شیخ طوسی او را یک مرتبه در عداد اصحاب علی (ع )...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مظاهر. حمادبن عثمان از اوو او از ابوعبداﷲ(ع ) روایتی دارد که در باب قطع طواف از کتاب من لایحضره الفقیه تألیف صد...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معلل خثعمی . شیخ طوسی در کتاب رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: مولی و کوفی بود و نجاشی وی را به عنو...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معلی . شیخ طوسی یک بار او را در عداد اصحاب باقر(ع ) و یک بار از اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: سجستانی بود و شاید همان...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معن . پدر او معن شاعر معروف عرب است که دیوان او به سال 1903م . در اروپا چاپ شده است . گویند: معن شتران بسیار دا...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مغیره ٔ خفاف . مکنی به ابی المغیرة. محدث است .
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مله (مهله ) برادر ربیعةبن ملة کنانی . ابن شاهین از طریق مدائنی از ابن عباس آرد که گفت : وفدی از بنی عبدبن عدی به...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن منجم . مکنی به ابی النجم . معاصر مهدی خلیفه ٔ عباسی . او یکی از بلغای زبان عرب است . (ابن الندیم ).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مهران . مکنی به ابی مالک . محدث است .