اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حبیب

نویسه گردانی: ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمروبن عمیربن عوف بن غِیَره بن عوف بن ثقیف ثقفی . ابن جریر از طریق عکرمة آرد: آیة [ یا ایها الذین آمنوااتقواﷲ و ذروا ما بقی من الربوا و ان تبتم فلکم رؤس اموالکم ] ۞ ، درباره ٔ بنی ثقیف نازل شد و از آن جمله بودند مسعود و حبیب و ربیعة و عبد بالیل فرزندان عمروبن عمیر. مقاتل نیز او را در تفسیر خود یاد کرده . ابن مندة هم از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس روایت او را نقل کرده است . (الاصابة ج 1 ص 331). مقریزی گوید: به سال 16 از رسالت ، پیغمبر با زید حارثة به طائف بیرون شد و از بنی ثقیف ،عبدبالیل ، مسعود، حبیب پسران عمروبن عمیر مدد خواست ، ایشان او را با تحقیر بیرون کردند. (امتاع الاسماع ص 27). وی جدامیةبن ابی الصلت است . (قاموس الاعلام ترکی ). ابن الصامت از فرزندان اوست . (اعلام زرکلی ص 210).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۴ ثانیه
کلاته حبیب . [ ک َ ت ِ ح َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان . محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ای...
حبیب مروزی . [ ح َ ب ِ م َ وَ ] (اِخ ) خرططی . رجوع به حبیب بن ابی حبیب شود.
حبیب صیرفی . [ ح َ ب ِ ص َ رَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نزار شود.
حبیب مهاجر. [ ح َب ِ م ُ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن محمدبن حسن شود.
حبیب هاشمی . [ ح َ ب ِ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نزار شود.
حبیب کدخدا.[ ح َ ب ِ ک َ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اﷲ کدخدا شود.
حبیب کلاعی . [ ح َب ِ ک َ ] (اِخ ) مکنی به ابی ضمرة. ابن سکن از راه عبدالعزیزبن ضمرةبن حبیب از جد خود حبیب که صحابی بوده روایتی آورده ک...
حبیب مازنی . [ح َ ب ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمربن محصن شود.
حبیب مازنی . [ ح َ ب ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مروان تیمی و حبیب بن حبیب تیمی شود.
حبیب مالکی . [ح َ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) از اعمش روایت کند. برخی او را همان حبیب بن خالد دانسته اند. عقیلی گوید: از قوقل نقل است که در کوفه مردی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.