حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مسلمةبن مالک بن وهب بن ثعلبةبن وائلةبن عمروبن شیبان بن محارب بن فهربن مالک . مکنی به ابوعبدالرحمان فهری قرشی حجازی . وی از حجاز به شام آمد. بخاری گوید: او صحابی است . مصعب زبیری گفته است : او را حبیب الروم می گفتند چه با رومیان بسیار جنگیده است . ابن سعد از واقدی روایت کند: هنگام مرگ پیغمبر دوازده ساله بود. ابن معین گوید: اهل شام (طرفداران بنی امیه ) او را صحابی شمرند، و اهل مدینه منکر آنند. زبیر گوید: او تام البدن بود و چون بر عمر وارد شد، عمر گفت : انک لجید الفیأة. طبرانی از او یاد کرده گوید: مستجاب بود. سعیدبن عبدالعزیز گوید: مستجاب الدعوة بود. حسان ثابت وی را در قصیده ای که در رثاء عثمان سروده یاد کرده گوید:
و فیهم حبیب شهاب الحرب یقدمهم
مستلئماً قد بدا فی وجهه الغضب
ابن حبیب گوید: او حبیب بن سلمة است ، و اوست که ارمینیة را فتح کرد. ابن سعد گوید: در جنگها همواره با معاویه بود، و مدتی او را به ارمینیة فرستاد و والی آنجا بودو همانجا به سال 42 هَ . ق . وفات یافت ، و عمرش کمتراز پنجاه بود. ابوداود و ابن ماجة و ابن حبان از اوفقط یک روایت آورده اند. و صحیح بخاری نیز در داستان حکمین نام او را آورده گوید: چون معاویه صحبت کرد ابن عمر گفت : می خواستم بگویم حق با کسیست که با تو و پدرت در راه اسلام جنگیده است (یعنی علی ) لیکن ترسیدم اسباب تفرقه شود، پس حبیب بن سلمة گفت : بسیار نکو کردی که چیزی نگفتی . (الاصابة ج 1 ص 323 و 324 و ج 2 ص 75).در تنقیح المقال ج 1 ص 254 او را به عنوان حبیب فهری آورده است . ابن عبدالبر گوید: به زمان عمربن خطاب براعمال جزیره به جای عیاض بن غنم منصوب شد. و بعدها ارمینیة و آذربایجان به حکومت وی اضافه شد و سپس از همه ٔ آنها عزل گردید، و به جای او عمیربن سعید را نصب کردند و برخی گویند فقط عثمان بن عفان او را به همراهی سلمان بن ربیعه بر آذربایجان بگمارد، و چون بدانجارفتند میان آندو بر سر مالیات نزاع درگرفت و کار بتهدید رسید و در این باره یکی از طرفداران سلمان گوید:
فان تقتلوا سلمان نقتل حبیبکم
وان ترحلوا نحو ابن عفان نرحل .
و شریح بن حارث نیزدرباره ٔ حبیب بن مسلمة گفته است :
الا کل من یدعی حبیباً و ان بدت
مروته یفدی حبیب بنی فهر.
و گویند چون عثمان در خانه ٔ خود محاصره شد، معاویه حبیب را به یاری او فرستاد، ولیکن او دیر رسید و چون به وادی القری رسید خبر کشتن عثمان را شنید. وی در جنگهای صفین با معاویه بود و از طرف او به ارمینیه رفت ، والی آنجا بود و به سال 42 هَ . ق . وفات یافت . روایت است که روزی حسن بن علی (ع ) به حبیب گفت : گاهی به سوی غیر خداوند میروی و بر خلاف رضای او گام بر میداری . حبیب گفت : آری ولیکن به سوی پدر تو نرفته و نمی روم . حسن گفت : راست گفتی و به سوی معاویه رفتی برای دنیا! اگرچه او دنیای تو را آراست لیکن کار آخرت تو لنگ مانده است . ای کاش با بدکرداری نیک گفتار بودی ، مانند آنچه خدا فرموده :و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحاً و آخر سیئاً. (قرآن 9 / 102). ولیکن تو مانند آن هستی که فرمود: کلا بل ران علی قلوبهم ماکانوا یکسبون . (قرآن 14/83). (الاستیعاب ج 1 ص 123). صاحب قاموس الاعلام گوید: بنا بروایتی از جانب خلیفه ٔ ثانی پس از عیاض بن غنم به والیگری جزیره منصوب شد و بعداً ارمنستان و آذربایجان را نیز در قلمرو حکومت وی درآوردند و نظر بروایت دیگر استخدام او از طرف خلیفه ٔ سوم بوده نه دوم . عثمان خلیفه ٔ ثالث وی را به ولایت سرزمین آذربایجان منصوب ساخت و در وقت محاصره ٔ عثمان معاویه وی را به امدادخلیفه فرستاد ولی نرسید سپس در محاربه ٔ صفین و غیره در معیت معاویه بوده و در سال 42 هجری و در 50 سالگی درگذشت . صحابی بودن وی محل اختلاف است . بنا بروایتی در زمان رحلت حضرت نبوی بیش از 12 سال نداشته . (قاموس الاعلام ترکی ). و نیز رجوع به الاعلام زرکلی ص 210 شود. و به تاریخ سیستان ص 77 و حبیب السیر ج 1، ص 169 و العقد الفرید ج 3 ص 266 و ج 4، ص 102، 110 و البیان و التبیین ج 2 ص 23، 135 رجوع شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
حبیب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرو السلامانی . صحابی است . ابن سعد او را یاد کرده . ابن سکن گوید: وی ساکن جناب بود. و از بنی سلامان بن سعدبن زیدب...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمروالمازنی . رجوع به حبیب بن عمروبن محصن شود. یکی از اصحاب است . وی در اثنای عزیمت به یمامة مقتول و شهید شده ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرو طائی . أجائی [ ءَ ] شاطی از علی بن حرب عراقی در «التیجان » از ابی منذر هشام کلبی از جمیل از مرثد نقل کند که ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرفرغانی . او راست : الموجز فی الفروع . (کشف الظنون ).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمیربن خماشة خطمی انصاری . عبدان از طریق عبدالصمدبن عبدالوارث از حمادبن سلمة از ابوجعفر خطمی از جد خود حبیب بن عمی...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عوف عبدی . برادر حارث بن عوف که یاد او گذشت ، می باشد. یکی از این دو برادر قاتل حطم هستند. (الاصابة ج 2 ص 55 و 58)....
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عیینة. برادر عبدالرحمان یا عبداﷲبن عیینةبن حصن است . پدر او عیینة از سران طوایف عرب اطراف مدینه بود که جنگ غابة ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن غالب . رجوع به غالب بن حبیب شود. (لسان المیزان ص 172).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن فُوَیک و برخی فدیک و برخی فریک خوانده اند. بغوی و ابن سکن و جز ایشان او را یاد کرده اند. ابن ابی شیبة گفته است : ...
حبیب . [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن فهدبن عبدالعزیز الثانی . شیخ است اسماعیلی را.