اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حبیب

نویسه گردانی: ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مظاهربن سین اسدی . وی از انصار حسین (ع ) است که در کربلا کشته شد. شیخ طوسی او را یک مرتبه در عداد اصحاب علی (ع ) و بار دیگر در عداد اصحاب حسن بن علی (ع ) و سه دیگر از اصحاب حسین بن علی (ع ) شمرده . در تحریر طاوسی و رجال کشی ترجمه ٔ حال او آمده است . در خلاصه ٔ علامه ٔ حلی و رجال ابن داود «مُظَهَّر» نیز آمده است . لیکن ابن داود از خط شیخ طوسی و شهید ثانی از خط ابن طاوس نقل کرده اند که : مظاهر با الف است . و اینکه نجاشی در رجال خود و شیخ طوسی در فهرست او را یاد نکرده اند، بسبب آن است که کتاب یااصلی از او روایت نشده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 252 و 253). قبر حبیب اکنون در رواق جنوب غربی حرم حسین (ع ) در کربلا مزار شیعة است . عسقلانی او را به عنوان حبیب بن مطهر اسدی آورده . (لسان المیزان ج 2 ص 173). خوندمیر گوید: چون خبر رفتن حسین (ع ) از مدینه به مکه از بیم یزید به مردم کوفه رسید، سران شهر در خانه ٔ سلیمان صرد خزاعی گرد آمدند و دسته جمعی نامه ای به امام حسین (ع ) بدین مضمون نوشتند: سلیمان بن صرد و رقاعةبن شداد و مسیب بن نجبه و حبیب بن مظاهر و... تحیت و سلام عرضه میدارند و از ناحق بودن معاویة و اینکه پسر او یزید نیز بی مشورت مسلمین میخواهد متصدی منصب ریاست گردد ابراز نفرت میکنند و آن حضرت را به کوفه دعوت میکنند و حاضرند در رکاب تو با همه ٔ شیعیان پدرت با دشمن بجنگند و جان و مال خویش در راه تو بگذارند. امیداست بزودی تشریف ارزانی داری ... (تلخیص و اختصار ازحبیب السیر چ 1 تهران جزو 1 ج 2 ص 210). و باز در ص 215 همان کتاب آرد: چون امام حسین (ع ) مشاهده فرمود که اهل ظلوم جوق جوق به میدان قتال می آیند به تعبیه ٔ اندک مردمی که در رکاب امامت انتساب بودند اشتغال کرده زهیربن قین را به میمنه ٔ میمنت آئین و میسره ٔ سره را بوجود حبیب بن مظاهر تزیین داد - انتهی و حبیب پس از جدال و قتالی مردانه به درجه ٔ شهادت نائل گردید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
ابراهیم بن حبیب سقطی طبری . [اِ م ِ ن ِ ح َ بی ب ِ س َ ق َ ی ِ طَ ب َ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق . او را ذیلی است بر تاریخ طبری و در آن از اب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هبیب . [ هََ ] (ع ص ) باد گردانگیز. (منتهی الارب ). بادی که گرد و غبار پراکند. هَبوب . هبوبة. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ).
هبیب . [ هََ ] (ع مص ) هَب ّ. هُبوب . وزیدن باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برپا شدن باد. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (لسان العرب ). ج...
هبیب . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) نام وادی است در راه اسکندریه منسوب به هبیب بن معقل . (منتهی الارب ). وادیی ای است بین مربوط و فیوم که هبیب بن ...
هبیب . [ هَُ ب َ ] (اِخ ) ابن مُغفَل صحابی است . مغفل نام جد پدرش بود. ابونعیم گوید وی پسر عمروبن مغفل بن واقفةبن ... غفاری است . ابن یونس ...
وادی هبیب . [ ی ِ هَُ ب َ ] (اِخ ) در مغرب واقع شده است و منسوب به هبیب بن مغفل صحابی است . (از معجم البلدان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.