حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن معلل خثعمی . شیخ طوسی در کتاب رجال او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: مولی و کوفی بود و نجاشی وی را به عنوان حبیب بن معلل خثعمی مداینی یاد کرده گوید: از ابوعبداﷲ و ابوالحسن الرضا(ع ) روایت دارد و کتاب اصلی دارد که محمدبن ابی عمیر ازو روایت کرده و او غیر از حبیب احول خثعمی است ،اگرچه از عبارت شیخ طوسی در فهرست ، اتحاد آن دو برمی آید. اصل وی یکی از اصول چهارصدگانه ٔ شیعه میباشد ومحمدبن ابی عمیر آن را از وی روایت کند و او از امام ابوالحسن موسی بن جعفر و امام رضا روایت دارد. شیخ طوسی در فهرست نیز او را چنین یاد کرده . رجوع به الذریعه ج 2 ص 145 و 125 و تنقیح المقال ج 1 ص 253 و لسان المیزان ج 2 ص 173 و نیز رجوع به حبیب احول خثعمی شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه
حبیب عنزی . [ ح َ ب ِ ع َ ن َ ] (اِخ ) پدر طلق . عبدان او را از صحابه شمرده وروایتی از فرزندش طلق بن حبیب از پدرش حبیب آورده که به نزد پیغ...
حبیب عودی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) درسنه ٔ 802 هَ . ق . امیر تیمور پس از بازگشت از هندوستان عزم رفتن به آذربایجان کرد و موجب ، آن بود که امیرزاد...
حبیب سلمی .[ ح َ ب ِ س َ ل َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن حمامة شود.
حبیب سلمی . [ ح َ ب ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن ربیعه ٔ سلمی شود.
حبیب شاری . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) سجستانی . سابقاً خارجی بود و بعد شیعه شد. رجوع به حبیب سجستانی شود.
حبیب شامی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن شهاب شامی شود.
حبیب شامی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمةبن مالک شود.
حبیب فهری . [ ح َ ب ِ ف َ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مسلمة شود.
حبیب کاتب . [ ح َ ب ِ ت ِ ] (اِخ ) (مولانا...) شخصی ادیب لبیب ، و در صنعت کتابت شهرت دارد و خویش مولانا فتح اﷲکاتب است و این شعر از اوست :چو...
حبیب راعی . [ ح َ ب ِ ] (اِخ ) یا حبیب بن اسلم یا سلیم راعی مکنی به ابوحلیم وی در میان مشایخ منزلتی بزرگ داشت و وی را آیات و براهین ر...