حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن نجیح . از عبدالرحمان بن غنم روایت کند و ابوعطوف از وی روایت دارد. مجهول الحال و ضعیف است . ابن حبان وی را در زمره ٔ ثقات شمرده است . رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 173 شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمان . رجوع به حبیب بن سند شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمان . رجوع به حبیب بن مسلمة شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ سلمی . رجوع به حبیب بن ربیعة سلمی شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابوعمر. محدث است .
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابوعمیرة اسکاف . شیخ طوسی در رجال خود یک بار او را از اصحاب باقر(ع ) شمرده ، گوید: کوفی و تابعی است . و یک بار از اصحاب ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابومحمد. از زهاد قرن اول هجرت است و جاحظ او را در عداد زهاد و نساک اهل بیان برشمرده گوید: وقتی حجاج بن یوسف ثقفی مالی...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) احول خثعمی . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: کوفی بود. و در کتاب الفهرست خود گوید: حبیب ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) الحذاء. مکنی به ابی عمیرة. محدث است .
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) العطار. او راست : کتاب العطر و اجناسه . (ابن الندیم ).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) بیاضی . رجوع به حبیب بن زیدبن تمیم شود.