حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب .[ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نعمان اسدی . از انس بن مالک و خریم ، یا ایمن بن خریم روایت دارد عبدالغنی بن سعید گوید: مناکیری داشته است . ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه ٔ زیادبن ابی رقاد هر دو را ذکر کرده و سپس در المشتبه میان این دو تفکیک کرده گوید: حبیب بن نعمان با تخفیف از انس روایت کند و مناکیر دارد. و حبیب بن نعمان اسدی از خریم بن فاتک روایت کند. ولی در این تفکیک نظر است . رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 174 و 175 شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سلیم راعی . رجوع به حبیب راعی شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سندر. مکنی به ابوعبدالرحمن . صحابی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی و تنقیح المقال ج 1 ص 254 شود.
حبیب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن سوید. رجوع به حبیب بن شوذب شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شریح . صغانی او را چنین یاد کرده ، لیکن غلط است و صحیح حبیش بن شریح است . (الاصابة ج 2 ص 75).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شوذب . مردی از اهل نجد و ساکن ضریة بود. اصمعی از وی روایت دارد. (بلوغ الارب ج 2 ص 105).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شوذب الاسدی . داستان ورود او بر جعفربن سلیمان عباس در مدینه در البیان و التبیین ج 2 ص 230 و عیون الاخبار ج 3 ص 24 ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهاب شامی . وی پیغمبر را درک کرد. زبیر گوید: عبداﷲبن عامر، نهری در بصره به وی به اقطاع داده بود. (الاصابة ج 2 ص ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهید. مکنی به ابی محمد یا ابی شهید. محدث است . رجوع به ابی محمد حبیب ... شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن شهید مصری . مکنی به ابی مرزوق . محدث است . سیوطی گوید: مکنی به ابی مروان تجیبی مولاهم مصری و فقیه طرابلس غرب بو...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن صالح . از جناح مروی است که مجهول الحال است . از علی بن طلحة و راشدبن سعد و عمروبن شعیب روایت کند. صفوان بن عمرو ب...