حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب .[ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن نعمان اسدی . از انس بن مالک و خریم ، یا ایمن بن خریم روایت دارد عبدالغنی بن سعید گوید: مناکیری داشته است . ذهبی در میزان الاعتدال در ترجمه ٔ زیادبن ابی رقاد هر دو را ذکر کرده و سپس در المشتبه میان این دو تفکیک کرده گوید: حبیب بن نعمان با تخفیف از انس روایت کند و مناکیر دارد. و حبیب بن نعمان اسدی از خریم بن فاتک روایت کند. ولی در این تفکیک نظر است . رجوع به لسان المیزان ج 2 ص 174 و 175 شود.
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کلاته حبیب . [ ک َ ت ِ ح َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان . محلی کوهستانی و معتدل است . (از فرهنگ جغرافیایی ای...
حبیب مروزی . [ ح َ ب ِ م َ وَ ] (اِخ ) خرططی . رجوع به حبیب بن ابی حبیب شود.
حبیب صیرفی . [ ح َ ب ِ ص َ رَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نزار شود.
حبیب مهاجر. [ ح َب ِ م ُ ج ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن محمدبن حسن شود.
حبیب هاشمی . [ ح َ ب ِ ش ِ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن نزار شود.
حبیب کدخدا.[ ح َ ب ِ ک َ خ ُ ] (اِخ ) رجوع به حبیب اﷲ کدخدا شود.
حبیب کلاعی . [ ح َب ِ ک َ ] (اِخ ) مکنی به ابی ضمرة. ابن سکن از راه عبدالعزیزبن ضمرةبن حبیب از جد خود حبیب که صحابی بوده روایتی آورده ک...
حبیب مازنی . [ح َ ب ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن عمربن محصن شود.
حبیب مازنی . [ ح َ ب ِ زَ ] (اِخ ) رجوع به حبیب بن مروان تیمی و حبیب بن حبیب تیمی شود.
حبیب مالکی . [ح َ ب ِ ل ِ ] (اِخ ) از اعمش روایت کند. برخی او را همان حبیب بن خالد دانسته اند. عقیلی گوید: از قوقل نقل است که در کوفه مردی...