حبیب
نویسه گردانی:
ḤBYB
حبیب . [ح َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن حبیب بن عبدالملک بن عمربن الولیدبن عبدالملک بن مروان . وی از مردم قرطبه است و به دحون معروف باشد. از اندلس به مشرق رخت بربست . فقیه ،عالم ، ادیب و شاعری نیکو بود. در روزگار عبدالرحمان بن حکم به مشرق رفت و حج کرد و اهل حدیث بدید و از آنان بنوشت و با علمی بسیار بیامد. وی را در جامع قرطبه حلقه ای بود که مردم در آن حدیث میشنیدند. وی وشیی شامی میپوشید تا امیر عبدالرحمان وی را وصیت به ترک آن کرد: حبیب پس از سال دویست بمرد. از شعر اوست :
قال العذول و این قلبک کلما
رمت اهتدأک لم یزل متحیرا
قلت اتئد فالقلب اول خائن
لما تغیر من هویت تغیرا
و نای فبان الصبر عنی جملة
و بقیت مسلوب العزاء کما تری .
از فرزندان او سعیدبن هشام است . او ادیب ، عالم و فقیه بود. حبیب به دمشق وطن پیشین خود درآمد و عامل آن در آن روز از جانب معتصم بن الرشید، عمربن فرج الرخجی بود. هنگام درآمدن وی به دمشق گرانی سخت و قحطی پدید شد که مردم را آزار رساند و به نزد رخجی بنالیدند تا مردم غریبی که از شهرهای دیگر به دمشق درآمده اند بیرون کند. وی بفرمود تا در شهر بانگ زدند هر مسافر و غریبی که به شهر است تا سه روز بیرون رود و هر کس را که سرپیچی کند به کیفر بیم دادند. غربا بیرون شدند و دحون بماند او را نزد رخجی بیاوردند وی را گفت چه شد که از فرمان من سرباز زدی مگر بانگ را نشنیدی ؟ گفت آن بانگ مرا بازداشت . پرسید: چگونه ؟ وی نسبت خویش بگفت . رخجی گفت : راست گفتی به خدا که تو سزاوارتر از ما بماندن دمشق باشی . هر قدر که دوست داری بمان و هرگاه خواستی برو. دحون را پسری بود که وی را بشربن حبیب گفتندی و به حبیبی شناخته میبود. او از مشهورین قرطبة است . مادر او مدنیة است و از مالک بن انس روایت کند و دخترش عبدة دختر بشر است که مشهور باشد و او را از بشر روایتی است . (نفح الطیب ج 1 ص 574).
واژه های همانند
۳۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
حبیب . [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن حجر بصری . محدث است .
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حجر قیسی ، مکنی به ابی حجر. محدث است . رجوع به عیون الاخبار ج 1 ص 282 شود.
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حذرة. عسقلانی گوید: شناخته نیست . ابوبکربن عیاش از او نقل کرده که : چون پیغمبر(ص ) ماعز را سنگسارکرد من نزد پدرم ا...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن الحرث .صحابی است . و له وفادة. رجوع به حبیب بن حارث شود.
حبیب . [ ح ُ ب َ ] (اِخ ) ابن الحرث فی ثقیف . محدث است .
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حسان بن ابی ارشرَس اسدی . شیخ طوسی او را یک بار در عداد اصحاب سجاد(ع ) شمرده گوید: مولای ایشان [بنی اسد ] بود و از...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن کلینی (متوفی 329 هَ . ق .) در باب حدنباش (کفن دزد) از کتاب کافی و همچنین شیخ طوسی در باب حددزدی از کتاب تهذ...
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن بن ابان آجری . عبیداﷲبن موسی از وی روایت کند. (الذریعة ج 4 ص 307 از تفسیر علی بن ابراهیم قمی ص 343).
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن بن شعبة. مکنی به ابی سفیان . محدث است .
حبیب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن قزار. مکنی به ابوالقاسم . وی از ابومسلم کجی و دیگران حدیث شنیده . حمامی و ابونعیم و دیگران از او نقل کنند. ب...