اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حثن

نویسه گردانی: ḤṮN
حثن . [ ح ُ ث ُ ] (اِخ ) جائی در بلاد هذیل است از ازهری . و جز وی گفته اند: موضعی نزد مَثَلَّم باشد و میان آن و مکة دو روز راه است . سلمی بن مقعد قرمی گوید :
انا نزعنا من مجالس نخلة
فنجیز من حثن بیاض مثلماً.
نزعنا به معنی جئنا و نجیز به معنی نَمﱡر باشد.
قیس بن العیزارة هذلی گفته است :
و قال نساء لو قتلت لسائنا
سوا کن ذی الشجوالذی انا فاجع
رجال و نسوان باکناف رایة
الی حثن تلک الدموع الدوافع.
و نیز گوید:
اری حثناً امسی ذلیلاً کانّه
تراث و خلاه الصعاب الصعاثرُ
و کاد یوالینا و لسنا بارضهم
قبائل من فهم و افضی و ثابُر.

(معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) سلیمان بن خالد حلی عاملی . در 802 هَ . ق . اجازه ای به حسین بن محمد حمویانی داده است و خود شاگرد محمدبن مکی شهید اس...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن زیاد طائی حلبی . ناظر لشکر حلب بود و در 768 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ص 16).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن سماعة. رجوع به حسن بن محمدبن سماعةبن مهران شود.
حسن .[ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن سواربن بابا بهنام ، مکنی به ابوالخیربن الخمار (381 - 489 هَ . ق .). مسیحی بود و مسلمان شد. او راست : «تدبیر المشایخ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن سهل بن نوبخت ، منجم . او راست : «الانواء». (ذریعه ج 2 ص 409) (قفطی ج 4 ص 400). و رجوع به خاندان نوبختی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن سهل بن عبداﷲ سرخسی ، کاتب و خطیب فصیح ، وزیر مأمون عباسی و پدر پوران زوجه ٔ مأمون بود و شعرا در مدح اوقصیده ها...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن السیوفی . رجوع به حسن حصکفی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن شاوربن طرخان . رجوع به حسن نفیسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ](اِخ ) ابن الشجری . رجوع به حسن بن احمدالشجری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن شدقم . رجوع به حسن بن علی بن حسین بن شدقم شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.