حجاج سلطان . [ ح َج ْ جا ج ِ س ُ ] (اِخ ) ابن قطب الدین (
656-
670 هَ .ق .) مستوفی گوید: بعد از پدر بحکم ارث و فرمان منکوقاآن پادشاهی کرمان بدو تعلق گرفت و چون او کودک بود منکوحه ٔ پدرش قتلغترکان مدبر کار او گشت و بکار سلطنت قیام کرد دختر خود پادشا خاتون را به ابقای خان داد و بدین سبب قوی حال شد، پانزده سال حکومت بسزا کرد، در این حال سلطان حجاج بحد مردی رسیده مفتنان میان اوو قتلغترکان وحشت انگیختند و گردی در خاطرها بنشاندند. در بزمی سلطان حجاج از مستی قتلغترکان را در رقص کشید. او اگر چه کراهیت داشت بسبب مستی او مخالفت نکرد آستینی برافشاند اتباع حجاج بخروش گفتند؛ بیت :
پیرند چرخ و اختر و بخت تو نوجوان
آن به که پیر نوبت خود با جوان دهد.
قتلغترکان ازین برنجید بدرگاه ابقاخان رفت ، دخترش پادشا خاتون در پیش شوهر مددکرد، حکم شد که سلطان حجاج بکار فرمان مدخل نسازد وبا قتلغترکان بگذارد و سلطان حجاج در غیبت قتلغترکان بمخالفت ابقاخان به اولاد اکتاخان وسیلت جست و مدد طلبید، قتلغترکان در وقت مراجعت این معنی را معلوم کرد، در کرمان مجال توقف نماندش در سنه ٔ ست وستین و ستمائه (
666 هَ . ق .) از این بیم به دهلی رفت و ده سال در آنجا بماند چون سلطان جلال الدین حجاج در دهلی سلطنت یافت او را مدد کرد و لشکر داد تا ملک کرمان مستخلص کند و او را در راه اجل مهلت نداد و فرمان یافت .قتلغترکان را در غیبت حجاج کرمان به استقلال شد. دوازده سال دیگر سلطنت کرد، میان او و سلطان سورغتمش بن قطب الدین در کار سلطنت تنازعها بود تا در سنه ٔ احدی وثمانین و ستمائه (
681 هَ . ق .) قتلغترکان در تبریز بوقت آنکه جهت تنازع کار سلطنت به اردو آمده بود درگذشت . دخترش بیبی ترکان او را بکرمان دفن کرد. (تاریخ گزیده صص
530 -
531). صاحب حبیب السیر گوید: آنگاه که قطب الدّین محمدسلطان بماه رجب سال
۞ هَ . ق . مریض گشت و در شهر رمضان همان سال درگذشت از او دو پسر ماند که حجاج سلطان و سیورغتمش سلطان نام داشته اند... قتلغترکان زن قطب الدّین محمد پس از وفات قطب الدین ایلچی بدرگاه هلاکوخان ارسال داشته کیفیت واقعه را عرضه داشت کرد. هلاکوخان فرمود که قطب الدین نسبت بملازمان ما شرایط نیکو خدمتی بجای آورده ، مملکت کرمان را بفرزندان او ارزانی داشتیم ، وچون ایشان خردسالند باید که قتلغترکان بضبط امور ملک و مال قیام نماید بنابرآن قتلغترکان اسم سلطنت بر حجاج سلطان اطلاق کرده سرانجام کلیات و جزئیات مهمات را از پیش خود گرفت و در تعمیر و ترفیه رعیت و تمهیدبساط عدل و احسان و تشیید قواعد برّ و امتنان سعی تمام نمود و در آن اوقات که اباقاخان جهت دفع بُراق اغلان متوجه ٔ خراسان بود ترکان حجاج سلطان را با سپاه فراوان همراه اردوی عالی روان ساخت و حجاج سلطان در آن سفر منظور نظر عاطفت اباقاخان شده بعد از مراجعت به کرمان نسبت بترکان بی حرمتی آغاز نهاده و نوبتی در مجلس بزم اراده کرد که ملکه رقص کند ترکان خاتون از این حرکت ناپسندیده رنجیده متوجه ٔ اردو گشت و حجاج سلطان هراس بی قیاس بخود راه داده روی بهندوستان نهاد و مدت ده سال در غربت مصابرت کرده بعد از آن سلاطین هند لشکری همراه او ساختند تا ملک موروث را در تحت تصرف آورد چون بمنزل بکر رسید مریض گردیده در شب شنبه سابع ذیحجه ٔ سنه ٔ سبعین و ستمائه (
670) وفات یافت و او را چهار پسر و هفت دختر ماند که اسامی ایشان این است : سلطان مظفرالدین محمدشاه قطب الدین طغی (سعی ) شاه . رکن الدین محمودشاه . علاءالدین حسن شاه . و اسامی دختران معلوم نیست . شمس سامی گوید: نام پادشاه چهارم از ملوک قراختائیان کرمان که تابع امر سلاطین ایلخانی نبودند. بعد از وفات پدرش سلطان قطب الدین در سال
655بتخت فرمان فرمائی جلوس نمود. اما چون صغیرالسن بودوالده اش ترکان خاتون حکمرانی می کرد و چون بزرگ شد مادر را از اداره ٔ امور و تمشیت مهام دولتی دور کردن میخواست ولی میسر نشد چون که ترکان خاتون متوسل به اباقاخان گردیده منشور فرمانروائی را بدست آورد. حجاج خواه ناخواه بکناره گیری از سلطنت راضی نشده از ترس جان بهندوستان فرار کرد و چندی بناکامی میگذرانید و عاقبت در دهلی درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به حبیب السیر چ
1 تهران ج
3 جزء
2 ص
88 و چ خیام ج
3 ص
268 و
269 و تاریخ مغول ص
207 و
405 و
406 و
409 و
591شود.