حجر
نویسه گردانی:
ḤJR
حجر. [ ح ِ ] (اِخ ) یاقوت گوید: عرام بن الاصبغ هنگام ذکر نواحی مدینه پس از ذکر «رحیضه »گوید: و نزدیک آن قریه ای است که آنرا حجر گویند، و در آن چشمه ها و چاهها از بنی سلیم است ، و نزدیکی آن تپه ای است که آنرا قنة الحجر نامند. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
حجر. (اِخ ) هجری . رجوع به حجربن ابی العنبس اصفهانی شود.
حجر /hajr/ ۱. (حقوق، فقه) منع توالت رفتن فرهنگ فارسی عمید. ////////////////////////////////////////////////////////////////////// مَن از رِندی نَخواهَ...
سنگ صابونی، سنگی دگرگونی است که عمدتاً از تالک به همراه مقادیر مختلفی از کلریت، میکاها، آمفیبول ها ، کربنات ها و دیگر کانی ها تشکیل یافته است. به این ...
حجر باه . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی گوید نوعی سنگ که حاملش را آرزوی به جماع کم نشود. (نزهة القلوب ).
حجر بحر. [ ح َ ج َ رِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حمداﷲ مستوفی گوید: سنگی سیاه و خشن است و به آب فرو نمیرود و بر کنار بحر میباشد و از اجزای...
حجر بهن . [ ح َج َ رِ ] (اِخ ) ابهام . محلی است میانه ٔ یهودا و بن یامین . سفر یوشع 15: 6 و 18: 17. (قاموس کتاب مقدس ).
حجر صرف . [ ح َ ج َ رِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجرالصرف شود.
حجر علی . [ ح َ ج َ رِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مصحف حجر عسلی است .
حجر قمر. [ ح َ ج َ رِ ق َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ حجرقمری . ملحی که مشتق از اسید سلنیو ۞ است . رجوع به دزی ج 2 ص 252 شود.
حجر قیر. [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی سیاه است برنگ قیر بزمین مغرب بود. (نزهة القلوب ).