حجر
نویسه گردانی:
ḤJR
حجر. [ح ُ ] (اِخ ) ابن الحارث بن عمرو الکندی . یکی از ملوک کندة و مادر او ام قطام دختر عوف بن محلم الشیبانی است و همان پدر امروءالقیس است . رجوع به عقدالفرید جزء 3 ص 342 و 349 شود. پسرش امروءالقیس در حق وی گوید:
أبعد الحارث الملک ابن عمرو
و بعد الملک حجر ذی القباب
و نیز گوید:
و نعرف فیه من ابیه شمائلا
و من خالد و من یزید و من حجر.
رجوع به الموشح ص 28 و37 و 41 شود. حجر در «برقاء حجر» میان جدیله و فلجه بدست بنی اسد کشته شد. (معجم البلدان )، یوم حجر؛ یوم قتلت بنوأسد الحجربن الحرث الکندی . (مجمع الامثال میدانی ).
واژه های همانند
۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
حجر اناغیطوس . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجراناخاطس و حجریمانی شود.
حجر باباقوری .[ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ سلیمانی .
حجر اغاغیطوس . [ ح َ ج َ رِ ؟ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حجر غاغاطیس شود.
حجر اطاغیطوس . [ ح َ ج َ رِ ؟ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) رجوع به حجر اناخاطس و حجر غاغاطیس شود.
حجر غالاقطیطس . [ ح َ ج َ رِ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجر لبنی . رجوع به حجر اللبنی شود ۞ .
حجر آکل المرار. [ ح ِ رِ ک ِ لُل ْ م ِ ] (اِخ ) ابن عمروبن معاویةبن ثوربن مرثع. گویند آنگاه که در نجد آشفتگی و هرج و مرج پیدا آمد مردم آنجا ...
حجر آسمان جونی . [ ح َ ج َ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی سنگ برنگ آسمانی . (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ).
قاضی ابن حجر. [ اِ ن ُ ح َ ج َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن حجر عسقلانی . رجوع به ابن حجر ابوالفضل شود.
حجر یجذب الصوف . [ ح َ ج َ رُن ْ ی َ ذِ بُص ْ ص ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: ارسطو آرد، سنگی گرد است سبزرنگ با رگه های زرد از جزائر چین آرند. سبک...
حجر یجذب القطن . [ ح َ ج َ رُن ْ ی َ ذِ بُل ْ ق ُ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: ارسطو گفت ، سنگی است که در سواحل دریا از نمک زار متکون شود، سفیدرن...