حجر مشقق . [ ح َ ج َ رِ م ُ ش َق ْ ق َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) حجر طرار. حجر شطف . سنگ متورق
۞ . سنگی است زعفرانی رنگ و تو بر تو و زودشکن و از نواحی مغرب خیزد و در شکل شبیه بسرنج ، در قوه قریب بشادنج و اندک از او ضعیفتر و با شیر دختران جهت قروح عمیقه ٔ چشم و التیام طبقه ٔ قرنیه و برآمدگی حدقه و خشونت اجفان بهتر از حجر لبنی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: سنگی است که بلون زرد بود، از بلاد مغرب خیزد و بهترین آن بود که زعفرانی رنگ بود و زود ریزنده شود و شکافته و تو در تو بود و قوه ٔ آن مانند شادنه بود. اندک ضعیف ترو حجراللبنی و مشقق و عسلی در قوه مانند یکدیگرند، اما عسلی را در وی حرارتی هست که در ایشان نیست و حجر مشقق چون بر شیر زنان بسایند و در چشم کشند ریش چشم زایل گرداند و خشونت و سوزش چشم ، و بهترین مداواة این زخمهاست که گفته شد و ابن البیطار در مفردات گوید: قال دیسقوریدوس فی الخامسة هذا الحجر یکون مما یلی المغرب من البلاد التی یقال لها ایبریا و اجوده ما کان الی لون الزعفران و کان سریع التفتت و التشقق اذا قیس الی غیره من جنسه و قد یشبه الاترنج فی ترکیب اجزائه و اتصال شظایاه بعضها ببعض و قوة هذا الحجر شبیهة بقوة الشادنج الا انها اضعف منها و اذا دیف بلبن امراءة ملأ القروح العمیقة العارضة فی العین و یعمل عملاً قویاً اذا عولج به انحراف العین و فتوها و الخشونة العارضة فیها و فی الجفون . (قال ) جالینوس فی التاسعة قوة هذا الحجر المشقق قوة الشادنة الا انها اضعف منه و بعده الحجر المعروف باللبنی فاما الحجر المعروف بالعسلی ففیه حرارة موجودة و کل واحد من هذه الحجارة بعید عن قوة الشادنة قلیلاً و هی تقع فی ادویة العین کما تقع الشادنة الا انها الین من الشادنة فی کل وقت و فی کل موضع للادویة اللینة انفع فی الاعضاء التی تحدث فیها الاورام الحارة مادامت الاورام فی حد الحدوث و السکون و لکنها تضعف عن شفائها و ازالتها جملة.