حجم . [ ح َ ] (ع اِ)
۞ ستبرا. ستبری .ستبرنا. سطبری . سطبرا. گندگی . کلفتی . هنگفتی . ضخامت . ثخن . فداء. جسامت
: با قلت اجزاء و خفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان . (تاریخ یمینی . نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ص
6). || برآمدگی چیزی . (منتخب ) (صراح ). || بیرون آمدگی هر چیزکه از امرار دست محسوس گردد. نتوء. (منتهی الارب ). ج ، حجوم : مرفق له حجوم ؛ ای نتوء حجم الکتاب ، ستبری کتاب . || تهانوی گوید: عبارت است از مقدار واندازه ٔ جسم چنانچه در کنزاللغات گفته و در شرح اشارات گوید: حجم اطلاق میشود بر آنچه مر او را اندازه ومقداری باشد. خواه جسم باشد و خواه نباشد: زیرا جسم اطلاق نمیشود مگر بر چیزی که با جهات سه گانه یعنی درازا و پهنا و ژرفا آن را پیوستگی و اتصال باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). آن مقدار از فضا که در تصرف جسم باشد. گنج (اصطلاح طبیعی ). (ناظم الاطباء). ج ، حجوم .