حد. [ ح َدد ] (ع مص ) دفع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || منع. بازداشتن از کاری . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تیز کردن ، چنانکه کارد را با سوهان و سنگ و جز آن . || اندازه کردن . || تمیز دادن چیزی از چیزی . جدا کردن چیزی را از چیزی . پدید کردن .(از منتهی الارب ). || کناره ٔ چیزی پدید کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (منتهی الارب ). || (اصطلاح منطق ) تعریف کردن . || خشم گرفتن بر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیز کردن برکسی . (تاج المصادر بیهقی ). || حد بر کسی براندن . (تاج المصادر بیهقی ). حد زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جامه ٔ سوک پوشیدن زن در سوک شوی . جامه ٔ سوک پوشیدن زن بعد از وفات زوج . (از منتهی الارب ). || تیز گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پیوسته ماندن در آن و نگذاشتن آن را. (منتهی الارب ). || (اِمص ) تیزی . تندی . برندگی . (آنندراج )
: بطول و عرض و رنگ و گوهر و حد
چو خورشیدی که درتابد ز روزن .
منوچهری [ در صفت شمشیر ممدوح ].