حدوث . [ ح ُ ] (ع مص ) نو شدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (حبیش تفلیسی ). حداثت . شدن چیزی که نبوده است . نو آمدن . نو پیدا شدن چیزی . و این صفت مخلوقات است . (غیاث ) (آنندراج ). نوی . تازگی . مقابل قِدَم و قدمت . حدوث را بر دو معنی اطلاق کنند، اول کون الشی ٔ مسبوقاً بالعدم ، دویم احتیاج الشی ٔ فی الوجود الی الغیر. و قِدَم مقابل اوست . (نفائس الفنون ). عبارتست از وجود شی ٔ سپس عدم آن . (تعریفات جرجانی ص
56). تهانوی گوید: مقابل قِدَم است و حدیث مقابل قدیم است . و آن اضافی و حقیقی و ذاتی و زمانی باشد. حکماء گویند حدوث مستدعی مدت یعنی زمان و ماده یعنی محل باشد یا برحسب موضوع اگر حادث عرض باشد و یا برحسب هیولی اگر صورت باشد و یا برحسب جسم که وابست-ه ب-ه او باشداگ-ر نفس باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون )
: همیشه تا که بود نام از شهادت و غیب
همیشه تا که بود بحث از حدوث و قِدَم ...
فرخی .
هم با قِدَمت حدوث شاهد
هم با ازلت ابد مجاور.
ناصرخسرو.
حد قدم مپرس که هرگز نیامده ست
در کوچه ٔ حدوث عماری کبریا.
خاقانی .
ذره ٔ خود نیستی ازانقلاب
تو چه میدانی حدوث آفتاب .
مولوی .
|| واقع شدن . وقوع . عُروض . افتادن . اتفاق افتادن . پیش آمدن . روی دادن . رخ دادن . حادث شدن
: حازم ... پیش از حدوث خطر و معاینه ٔ شر چگونگی آن شناخته باشد. (کلیله و دمنه ).