حرات
نویسه گردانی:
ḤRʼT
حرات . [ ح ُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ حُرّة. (اقرب الموارد) : سیده ٔ والده ٔ سلطان مسعود و عمات وی با همگی اهل حرم و حرات از قلعه بزیر آمدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 7). امیر محمود برنشست و آنجا آمد و امیر محمد را بسیار بنواخت و خلعت شاهانه داد و فراوان چیز بخشید و بازگشتند و سرای به داماد و حرات ماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 249). و پیغام فرستادند به حُرّات و عَمّات و خواهران و والده و دختران که بسازید تا با ما به هندوستان آئید چنانکه به غزنین هیچ چیز نماند که شمایان را دل بدان مشغول باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 674). در شب خالی کردند و همه سریه ها و حرات بزرگان بدیدار او آمدند. (تاریخ بیهقی ص 256).
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
هرات رود. [ هََ ] (اِخ ) در حبیب السیر نام هری رود همه جا به همین صورت ضبط شده است . رجوع به هری رود شود.
وادی هرات . [ ی ِ هََ ] (اِخ ) ناحیه ای که سیستان در جنوب آن واقع است . (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2189).
هاشم هرات . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است در ده و نیم فرسخی جنوب مروست . (یادداشت مؤلف ).
هرات مروست . [ هََ ت ِ م َ وَ ] (اِخ )یکی از دهستان های چهارگانه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد که از شمال به کویر لوت و ابرقو و ارتفاعات چاه شی...
چارباغ هرات . [ غ ِ هََ ] (اِخ ) این چارباغ غالباً منزلگاه سلاطین بوده . (مرآت البلدان ج 4 ص 35).
چهارباغ هرات . [ چ َ غ ِ هَِ ] (اِخ ) رجوع به چارباغ هرات شود.
مسجد جامع هرات . [ م َ ج ِ دِ م ِ ع ِ هََ ] (اِخ ) رجوع به جامع هرات شود.