حرام
نویسه گردانی:
ḤRʼM
حرام . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی کعب . از صحابه است . (منتهی الارب ) (تاج العروس ).
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حرام داشتن . [ ح َ ت َ] (مص مرکب ) ممنوع شمردن . حرام دانستن : بدین گونه بگذشت سالی تمام همی داشتی هر کسی می حرام .فردوسی .
حرام خوردن . [ ح َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مال دیگری را بباطل خوردن . خوردن آنچه در شرع ممنوع است .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.