حرد
نویسه گردانی:
ḤRD
حرد. [ ح َ ] (ع مص )قصد. قصد کردن . آهنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || بازداشت . بازداشتن . (از منتهی الارب ). || سوراخ کردن . (ترجمان عادل ). سوراخ دار گردانیدن . || پاره ای بریدن . || گرانبار رفتن مرد از راه . (منتهی الارب ). || بعض تارهای زه کمان درازتر از بعض شدن . || غضب کردن . خشم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
هرد. [ هَُ ] (ع اِ) زعفران .(منتهی الارب ). الکوکم الاصفر. (اقرب الموارد). || گل سرخ . (منتهی الارب ). الطین الاحمر. (اقرب الموارد). || بیخ ...
هرد. [ هَِ ] (ع اِ) شترمرغ . (منتهی الارب ). || (ص ) مرد بی وقار و بی اعتبار. (منتهی الارب ). الرجل الساقط. (اقرب الموارد).
دره هرد. [ دَ رِ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 72هزارگزی خاور دژ شاهپور و 15هزارگزی شمال خاوری پا...
کوله هرد. [ ل َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان حسین آباد که در حومه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)...