اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حرز جان

نویسه گردانی: ḤRZ JAN
حرز جان . [ ح ِ زِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) حرز روح . حرز روان . تعویذی که برای حفظ روح از صدمات ارواح پلید و دیوان می بستند :
مدحهای تو حرز جان سازم
در بیابان و بیشه و کودر.

مسعودسعد.


حرز جان تو بس بود ز بلا
مدحت شهریار بنده نواز.

مسعودسعد.


پار آن قصیده گفت که تعویذ عقل بود
وامسال این قصیده که هم حرز جان اوست .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.