حریف جندقی
نویسه گردانی:
ḤRYF JNDQY
حریف جندقی . [ ف ِ ج َ دَ ] (اِخ ) نامش سیدابوالحسن و در شهنامه خوانی در طهران معروف بوده در سال یکهزار و دویست و سی در تبریز وفات یافته . طبع خوشی داشته . ازوست :
نهان از من اگر با او نبودت در میان رمزی
چه بود امشب بروی غیر آن دزدیده دیدنها
حریف از دورگردی رام خود کردم نگاهش را
غزال وحشی من رام گردد از رمیدنها.
دانی که کدامین شب و روز است که عاشق
خوشنود دلی دارد و خوشبوی مشامی
شامی که شمال آورد از دوست نسیمی
صبحی که صبا آورد از یار سلامی
نشناخت ترنج از کف و این بود سزایش
گفت آنکه زلیخا شده عاشق به غلامی .
مگر جز من گرفتاری نداری
که جز آزار من کاری نداری .
(مجمعالفصحا ج 2 ص 94) (ذریعه ج 9 ص 234).
آقای ریاحی گوید: در پاره ای از مجموعه ها بنام و آثار شاعری بنام حریف خوئی برخورد میشود، و بعد از تحقیق معلوم میگردد که همان حریف جندقی است که بعلت کثرت اقامت در خوی به این عنوان معروف شده است . مجمعالفصحاء اولین کتابی است که از حریف نام برده و چند بیت از اشعار او را درج کرده است و بعدها آقای یغمائی در مجله ٔارمغان گفتار هدایت را درباره ٔ این شاعر نقل و غزل دیگری از او منتشر کرده است . مطالب این مقاله که از مجموعه های متعدد اوایل قرن سیزدهم جمعآوری شده بیشترمتکی به نوشته ٔ میرزا محمدحسن زنوزی خوئی در «بحرالعلوم » است : میرزا ابوالحسن جندقی ساکن خوی متخلص به حریف از شعرای توانای عصر فتحعلیشاه و فرزند سیدعلی از نجبای جندق و سادات طباطبائی این شهر بوده که در نیمه ٔ دوم قرن دوازدهم هَ . ق . در همان جا متولد شده .وی بسائقه ٔ ذوق سرشار طبیعی به تتبع استادان سخن پرداخت و در شعر و ادب مقام ارجمندی یافت و در اوایل قرن سیزدهم به خوی رفت و در آنجا رحل اقامت افکند. دراین سالها شهر خوی از آرامش و آسایش کامل بهره مند بود. امرای کرد دنبلی در خوی و شهرهای مجاور آن به استقلال حکومت میکردند. امیراحمدخان دنبلی بزرگترین شخص این خاندان در سال 1200 هَ . ق . به دست برادرزادگان خود مقتول شد و چند گاهی آتش فتنه در این سامان شعله ور بود تا بالاخره فرزند ارشد وی حسینقلی خان بهرامی بر شورشیان غلبه یافت و بنی اعمام را اسیر و نابود کرده بر سریر فرمانروائی نشست و بساط دادگری گسترد. این امیر و پدرش احمدخان سالها در آباد ساختن خوی کوشیدند و این شهر ویران را که هنوز از استیلای ترکان عثمانی یادگارهای تلخ داشت و هرج و مرج اواخر صفویه و کوتاهی روزگار نادر و کثرت جنگهای آن عهد فرصت مرمت آنرا نداده بود از نو بنیاد نهادند. هزاران خانوار براثر آوازه ٔ دادگستری دنبلیان از نقاط دوردست به خوی آمدند و در آنجا متوطن شدند. دانش پروری و شعردوستی این دو امیر، دستگاه آنان را محفل اهل ذوق و ادب قرار داد بطوری که شعرا از سایر شهرهای ایران به امید تشویق آنان بخوی می آمدند یا مانند عاشق و صباحی و آذرو اقران ایشان از دور مدیحه ها میفرستادند. حریف جندقی در چنین روزگاری در اوایل سلطنت آغامحمدخان قاجارکه حسین قلیخان در خوی حکومت داشت به شنیدن صیت ادب پروری و صلات گرانمایه ٔ او به خوی آمد. امیر مقدم این شاعر را گرامی شمرد و او را ندیم خود گردانید. حریف ،حسینقلیخان و سایر افراد این خاندان را ستوده و صلات گران گرفته است . در جُنگی که در سال 1220 هَ . ق . نوشته شده این سطور آمده است : حریف خوئی به صله ٔ یک بیت که در یکی از قصائد خود در مدح جعفرقلیخان گفته است ، پنجاه تومان گرفت و آن بیت این است :
اگر ساغر به کف گیرد عجب نیست
که چشم مست ساقی نیم خواب است .
جعفرقلیخان از بزرگان دنبلی و گویا پسر احمدخان بوده و آثار او هنوز هم در خوی باقی است . حریف در نتیجه ٔ انس و علاقه به دنبلیان در خوی متوطن شد و در سال 1209 هَ . ق . تأهل اختیار کرد. یکی از شعرای آن دوره هنگام عروسی او ماده تاریخ ذیل را ساخته است :
«با عطارد شد مقارن زهره باز».
حریف با ادبا و دانشمندان خوی معاشرت و مصاحبت داشت از جمله با میرزا محمدحسن زنوزی متخلص به فانی مؤلف «ریاض الجنه » و کتب متعدد دیگر، دوست بود. و فانی رباعی ذیل را در مدح حریف سروده است :
در حیرتم از کلک سخن ساز حریف
وز طبع لطیف نکته پرداز حریف
گر دعوی خسروی کند هست بجا
در ملک سخن چو نیست انباز حریف .
فانی در کتاب «بحرالعلوم » که آن را در سال 1209 هَ . ق . تألیف کرده شرح حالی از حریف آورده که خلاصه ٔ آن در این مقاله گنجانیده شده است . از آن سال به بعد اطلاعی از زندگانی شاعر در دست نداریم جز آنکه هدایت در «مجمعالفصحا» میگوید که حریف در سال 1220 هَ . ق . در تبریز وفات یافت . از نوشته ٔ هدایت علاوه بر اینکه سال وفات شاعر معین میگردد، استنباط میشود که حریف در آخر عمر سفری به تبریز کرده و در این شهر است که روزگار او سر آمده است . مگر اینکه تصور کنیم ، هدایت تبریز را با خوی اشتباه کرده و چون از مسافرت حریف به آذربایجان اطلاع داشته تصور کرده است که اقامت و وفات او در تبریز بوده است . این حدس شاید از حقیقت چندان دور نباشد زیرا در «مجمعالفصحا» نظائر این اشتباهات فراوان است . حریف در قصیده و غزل و هجو دستی داشت و نمونه ای که از آثار او باقی مانده دلیل قدرت او در انواع شعر است . نکته ٔ دیگری که در شرح حال او قابل ذکر است ، حافظه ٔ توانای اوست . فانی در این باره گوید: «... لوح خاطر او جامع دواوین و تواریخ است و کم شعری و حکایتی است که در یاد نداشته باشد...». اینهمه ذخائر ذهنی و طبعظریف و ذوق لطیفی که حریف داشت شیرینی و ملاحت خاصی به محضر او می بخشید بحدی که اغلب بزرگان طالب صحبت او بودند. شاهنامه خوانی حریف که هدایت و فانی بدان اشاره میکنند صفحه ٔ دیگری از زندگانی شاعر و گواهی صادق بر ذوق سلیم و در عین حال حافظه ٔ نیرومند اوست . فانی به درجه ای در این باره اغراق میکند که شعرخوانی او را با شعرگوئی فردوسی برابر میگیرد. دیوان حریف ظاهراً از بین رفته و آثار معدود او هم به ناحق در زوایای فراموشی افتاده است . علت گمنامی این شاعر به عقیده ٔ نگارنده ، دوری وی از مراکز ادبی عصر خویش بوده است . همانطور که در عصر ما شعرا و هنرمندان مقیم پایتخت بیش از شعرای ولایات شهرت می یابند و چه بسا که برخی از شعرهای شعرای شهرستانها از نظر ادبی مقامی بالاتر دارد، در ادوار پیشین نیز شعرائی که در پایتخت و شهرهای بزرگ و مراکز ادبی میزیسته اند بیش از شعرای شهرستانها از شهرت و آوازه بهره مند گردیده اند. در اواخر قرن دوازدهم مرکز مهم ادبی ایران ، اصفهان بوده و با تشکیل حکومت قاجاریه و تمرکز قدرت سیاسی در تهران از نظر علمی و ادبی هم این شهر کم کم مرکزیت می یافت ، و چون حریف دور از این دو شهر در گوشه ٔ دورافتاده ای زندگانی کرده است جای تعجب نیست اگر با آن مقام والای شاعری ، گمنام مانده باشد. از آثار او علاوه بر ابیاتی که در مجمعالفصحا و غزلی که در مجله ٔ ارمغان چاپ شده است ، نگارنده (امین ریاحی ) در حدود 212 بیت جمعآوری کرده است که دو قصیده ٔ مفصل در مدح حسینقلی خان و چهار غزل و سه قطعه ٔ هجوی و یک ماده تاریخ مسجد خان است که در سال 1208 هَ . ق . در خوی ساخته شده و هنوز باقی است . (از مجله ٔ یغما دی ماه 1337 هَ . ق . صص 442-445).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.