اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حریم

نویسه گردانی: ḤRYM
حریم . [ ح َ ] (ع ص ) بازداشت کرده و حرام کرده شده که مس آن جائز نیست . چیزی که حرام باشد. چیزی که حرام باشد و دست بدان نتوان کرد. || چیزی که آنرا حمایت کنند و جنگ کنند بر آن . || (اِ) شریک . انباز. || جامه ٔ مُحرِم . || جامه ای که محرمان برکندندی و باز آنرا نپوشیدندی در حرم . || حُرمت . آبروی مردم . || گرداگرد حوض و چاه . پیرامون . پیرامن . (محمودبن عمر ربنجنی ). گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی . اطراف :
در زبان حجت از فر حریم ذوالفقار
شعر در معنی بسان عنبر سارا شود.

ناصرخسرو.


حرم آل رسول است ترا جای که هیچ
دیو را راه نبوده ست درآن شهره حریم .

ناصرخسرو.


بازگو تا چگونه داشته ای
حرمت آن بزرگوار حریم .

ناصرخسرو.


شیرمردان به حریمش سگ کهفند همه
اینت شیران که مدد ز آتش هیجا بینند.

خاقانی .


این کعبه را که سد سکندر حریم اوست
خضر خلیل مرتبه بنیان تازه کرد.

خاقانی .


هر کبوتر کز حریم کعبه ٔ جان آمده
زیر پرش نامه ٔ توفیق پنهان دیده اند.

خاقانی .


امسال بین که رفتم زی مکه ٔ مکارم
دیدم حریم حرمت کعبه در او مجاور.

خاقانی .


منزل تردامنان نبود حریم کوی دوست
هرکه نبود پاکدامن در حرم نامحرم است .

فیضی دکنی .


- حریم بئر یا حریم البئر ؛ پیرامن چاه . پیرامون چاه . گرداگرد چاه . سرچاه . کنار چاه . کناره ٔ چاه .
- حریم حوض ؛ گرداگرد حوض . (دهار).
- حریم دار ؛ پیرامون خانه از حقوق و مرافق آن . آنچه نسبت بخانه و چاه داشته باشد از حقوق . مقابل متن ، و آن آن مقدار از زمین است که تنها مالک خانه را در آن حقوق خاص است : این خانه متناً و حریماً هزار گز است . اصلاً این کلمه را بحریم چاه و اطراف آن اطلاق میکرده اند و سپس جای ممنوع و منهی التقرب را بدین نام نامیدند. (معجم البلدان ).
- حریم شهر ؛ گرداگرد شهر ۞ .
|| کسانی که عرفاً عرض شخص بشمار میروند. (فقه ).
- در حریم ؛ در کنف . در حمایت :
در حریم خانه ٔ پیغمبرت
مرمرا از تست در دو جهان نعیم .

ناصرخسرو.


فریاد یافتم ز جفا و دهای دیو
چون در حریم و قصر امام الوری شدم .

ناصرخسرو.


شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند از این عشرت هوس گویان یونانی .

سنائی .


و جباران کامکار در حریم روزگار او امان طلبیدند. (کلیله و دمنه ).
نمانده در حریم پادشائی
وشاقی جز غلامان سرائی .

نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 356).


وانکه در مأمن و انصاف و حریم عدلش
گرگ را با بره چون وامق وعذرا بینی .

اثیر اومانی .


|| در بیت ذیل خاقانی از حریم ملک و مملکت اراده کرده است :
در ابخازیان اینک گشاده
حریم رومیان آنک مهیا.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حریم . [ ح َ ] (ع مص ) بازداشتن از... || بی بهره گردانیدن از... حرمان . حَرم . حِرمة.
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) دژی از اعمال تعز به یمن .
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) وادی به دیار بنی نمیر و آبها دارد. (معجم البلدان ).
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) جائیست به دیار بنی تغلب نزدیک ذی بهدا. (معجم البلدان ).
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) جائیست به حجاز که جنگ میان طائفه ٔ کنانه و خزاعة در آن رخ داد. (معجم البلدان ).
حریم . [ ح َ ] (اِخ ) قریه ای است به یمامة از بنی العنبر. (معجم البلدان ).
حریم . [ ح ُ رَ / ح َ ] (اِخ ) بطنی است از حضرموت .
حریم . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن حرام . مستوفی آرد: بروز فتح مکه مسلمان شد و صدوبیست سال عمر یافت ، شصت سال در جاهلیت و شصت در اسلام . در سنه ٔ ...
حریم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن سعدالعشیرة جعفی . و در تاج العروس گوید: حریم بن جعفی بن سعدالعشیرة برادر مرّان بن جعفی است . و این دو، دو بطن از عرب...
حریم . [ ح ُرَ ] (اِخ ) ابن فاتک ، ازبنی اسد و راوی حدیث است ، و پدر ایمن بن حریم است که عبدالملک مروان او را مأمور قتل عبداﷲ زبیر کرد و او ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.