حز
نویسه گردانی:
ḤZ
حز. [ح َ ز ز ] (ع مص ) بریدن . بریدن سر یا اندامی دیگر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قطع. بریدن گیاه و موی و مثل آن . || خراشیدن . خراش دادن . || رخنه در چیزی افکندن . رخنه در چوب افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || افزون شدن در شرف و کرم . || اندازه کردن . فرض و تقدیر کردن .
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
حز. [ ح َ ز ز ](ع اِ) رخنه و بریدگی در چیزی . فُرجَه . ج ، حزوز. || نزد اطباء تفرق اتّصالی در وسط عضله بعرض . جدا ساختن پیوندیست که در وسط ...
حز. [ ح َ ز ز ] (اِخ ) موضعی است به سراة که میان یمن و تهامه است و معدن لاژورد دارد، و سومین سراة به حساب آید. (معجم البلدان ). رجوع به ...
حزء. [ ح َ ] (ع مص ) حزء سراب چیزی را؛ برداشتن کوراب آن را. (منتهی الارب ). || حزء ابل ؛گرد کردن شتران و راندن آنان را. (منتهی الارب ). ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حذ. [ ح ُذذ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَحَذّ. || ج ِ حَذّاء.
حذ.[ ح َذذ ] (ع مص ) بریدن از بیخ . (منتهی الارب ). بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || به سرعت رفتن . || (اصطلاح عروض ) تهانوی گوید: نزد عروض...
هز. [ هََ زز ] (ع مص ) جنبانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
حض . [ ح َض ض / ح ُض ض ] (ع مص ) برانگیختن . (دهار) (ترجمان عادل ). برانگیختن کسی و جز آن . برانگیختن کسی را بر جنگ کسی . حِضّیضی ̍. حُضّیی ....
حظ. [ ح َظظ ] (ع اِ) بهره . (مهذب الاسماء) (دهار) (تفلیسی ) (صراح ) (مجمل ).بهر. نصیب . بخش . تیر. قسم . حصة. سهم . نباوة. (مهذب الاسماء). یا خاص ا...