حزر
نویسه گردانی:
ḤZR
حزر. [ح َ ] (اِخ ) کوه یا وادیی به نجد. (معجم البلدان ).
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
حضر. [ ح َ ض َ ] (ع اِ) نزدیک . || درگاه . || حضور. || شهر. حضارة. مقابل بدو. || خانه حضور. خانه باشی . مقابل سفر.(آنندراج ). آرام . مقام ....
حضر. [ ح َ ](اِخ ) نام شهری باستانی برابر تکریت میان موصل و فرات . ابنیه ٔ آن از سنگ تراشیده و گویند بدانجا شصت برج بزرگ بوده است و میان...
حضر. [ ح َ ض َ ] (اِخ ) مخفف حضرموت است . (غیاث از شرح خاقانی ) (آنندراج ).
حضر. [ ح َ ض َ ] (ع فعل ) (ما...) رجوع به ماحضر شود.
حظر. [ ح َ ] (ع مص ) حجر. (تاج المصادر بیهقی ). منع. بازداشتن . (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). تحریم .حرام کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). حظر...
حظر. [ ح َ ظِ ] (ع اِ) شاخ درخت هر چوب که با آن حظیره سازند. (آنندراج ). || خار تر. || (مص ) وقوع در حظر رطب ؛ افتادن در آنچه فوق طاقت ...
حذر. [ ح َ ذَ ] (ع مص ) پرهیز. (دهار). پرهیز کردن . (ناظم الأطباء) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). اجتناب . ترس . (دهار). ترسیدن . (دهار) (ترجمان عا...
حذر. [ ح َ ذِ ] (ع ص )خائف . ترسان . (غیاث ). حذرگیرنده . (مهذب الاسماء). مرد بیدار. مرد باپرهیز. (منتهی الارب ). مرد بیدار و هوشیار. ترسنده . ج ، ...
حذر. [ ح ِ ] (ع مص ) حَذَر. ترس . بیم . پرهیز. پرهیز کردن . ترسیدن . (منتهی الارب ).
حذر. [ ح ِ ] (ع اِ) سلاح . (ترجمان عادل منسوب به جرجانی ) (مهذب الاسماء).