اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حساب

نویسه گردانی: ḤSAB
حساب .[ ح َس ْ سا ] (اِخ ) سمعانی گوید: این نسبت خاص است به محمدبن ابراهیم بن الحساب البخاری الفرائضی . و او را از آن روی حساب مینامیدند که عارف به حساب و مقدرات بود. او از موسی بن افلح و صالح بن محمد و حامدبن سهل و جز آنان روایت کند و وفات او به ذی القعده ٔ سال 339 هَ . ق . بود. و سپس گوید: قال ابن ماکولا کذالک اخمرت به عن محمدبن احمدبن سلیمان البخاری الحافظ فی تاریخ بخارا و کذالک وجدته مضبوطاً بخطه . (سمعانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
حساب ساختن . [ ح ِ ت َ ] (مص مرکب ) حساب تراشی کردن . حساب سازی .
حساب نمودن . [ ح ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) حساب کردن . به حساب آوردن . اعتبار کردن . فرض کردن .
حساب نمودنی . [ ح ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) سزاوار حساب کردن . قابل اعتبار. قابل فرض .
حساب گرفتن . [ ح ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) حساب کردن . شماره ٔ چیزی را از بر نگاه داشتن برای پاسخ گفتن : عقد زلفت گرفتم از سر زلف چند گیرم ...
حساب داشتن . [ ح ِت َ ] (مص مرکب ) حساب داشتن با کسی ؛ با او معامله ٔ نقد و نسیه و مانند آن داشتن . || حساب داشتن در یک شعبه ٔ بانک ؛ حساب ...
حساب برجان . [ ح ِ ب ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجموعه عدد مضروب و مضروب فیه است . پس سه را جذر و نه را جداء و جمله را برجان گویند. (من...
حساب و کتاب . [ ح ِ ب ُ ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به حساب کتاب شود: حساب و کتابی در میان نیست ؛ یعنی سازمان نامرتب و مشوش است .
حساب نگرفتن . [ ح ِ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) معتبر نداشتن .توجه نکردن . (بهار عجم ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
حساب طلبیدن . [ ح ِ طَ ل َ دَ ] مرکب ) حساب خواستن . حساب کشیدن : فردا که حساب جمله عالم طلبندآن ذره که در حساب ناید مائیم .افضل کاشی (ا...
حساب دیوانی . [ ح ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حساب دولتی : و نسخجات محاسبات عمال و مؤدیان حساب دیوانی کل ولایات ... (تذکرة الملوک چ ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.