حساب جمل . [ ح ِ ب ِ ج ُم ْ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمارش به وسیله ٔ حروف ابجد که در هشت جمله ٔ «ابجد» «هوز« »حطی » «کلمن « »سعفص « »قرشت » «ثخذ« »ضظغ» جمع شده است . نه حرف اول برای آحاد و نه حرف دوم برای عشرات و نه حرف سوم برای مآت و «غ » نماینده ٔ هزار میباشد. بیرونی گوید: این ترتیب (ترتیب ا ب ت ث ) آشکاره تر بود میان اهل کتاب پیش از عرب . رجوع به التفهیم ص
52 شود. و در چگونگی نوشتن این حروف گوید: اگر عدد از مرتبه های بسیار بود چون آحاد و عشرات و مئین ، نخست بزرگتر باید نبشتن ، چون صدگان که نخست باید نبشتن ، آنگاه دهگان . آنگاه یکان . و نموده ٔ آن صد و پانزده چنین باید نبشتن «قیه » و زبر خطی بایدکشیدن تا او را از میان سخنان پدید آرد، و دلالت کندکه شمار است نه سخن . و اگر عدد صدوپنج باشد چنین باید نبشتن : «قه » و اگر چهل ودو باشد چنین : «مب » و اگر هزار و دو باشد چنین باید نبشتن : «غب » و اگر دو هزارباشد چنین باید نبشتن : «بغ» زیرا که چون خرد بر بزرگ مقدم شود او را از «غب » جدا کند، و دلیل باشد که از بهر مرادی کرده باشد
۞ .
رسم الخط حساب جمل - بیرونی آرد: و عادت نبشتن این حرفها چنان رفت که جیم را دنبال ببرند تا «حا» را نماید، زیرا که حاجت به «خا» که ششصد است کم آید، زیرا که شماره های نجوم بر سیصد و شصت رود، و «یا» را از پس کشند تا اگر نقطه ٔ نون نزدیک او باشد «بی » را نماند، تا میان ایشان فرق بود. «کاف » را چفته کنند تا «لام » را نماند. و «نون » را بزرگتر از «راء» و «زای » دارند و نقطه زده . و بن «نون » خمیده ، تا میان ایشان فرق بود. زیرا که رای را نقطه نزنند و زای را نقطه زنند و میان «سین » و «شین » فرق نقطه است و چون نون یایی به آحاد مرکب شود نقطه ٔ «نون » میان ایشان فرق کند و آنگاه احتیاط کنند تا «یا» را نیز نقطه زنند و گر صفر باید نوشتن بجای فارغ از عدد و زبر دایره ٔ صفر خطی مماس باید کشیدن تا فرق بودمیان او و میان «هی ». فاما به میان رقمهای هندوان این خط زبر صفر نباید کشیدن که آنجا «هی » نیست . (التفهیم صص
52-
54). و آقای همایی چنین افزاید: در نوشتن حروف تقویمی به مرور زمان اندک تصرفی شده است ، اعداد نجومی و تقویمی روی حروف ابجد قرار گرفته است . باین ترتیب که از «الف » تا «طاء» آحاد و از «ی » تا «ص » عشرات و از «ق » تا «ظ» مآت و «غ » هزار است . در اعداد مرکبه عدد بزرگتر را بر کوچکتر مقدم میدارند بترتیبی که در فارسی تلفظ میکنیم . مثلاً هزار و سیصد و پنجاه و شش را چنین مینویسند «غشنو» و اگر محتاج به تکرار هزار شوند باز مثل تلفظ فارسی شماره ٔ تکرار را بر رقم هزار مقدم مینویسند «بغ» یعنی دو هزار و «جغ» یعنی سه هزار... و برای اشتباه نشدن رقمها به یکدیگر «جیم » مفرد را دنبال بریده و بی نقطه مینویسند، اما در تضاعیف هزار نقطه میزنند. «دال » را بشکل زاویه ٔ منفرجه ای رسم میکنند که دو ضلعش اندکی کمانی و مقوس باشد،«ها» را به شکل دایره ٔ کوچک ، «کاف » مفرد را به شکل مسطح کوفی مینویسند. اما «کاف » مرکب غیرمسطح نوشته شده و سرکش آن از بالا به پائین کشیده میشود، شبیه «الف » و «لام » در خط شکسته و تعلیق . «یاء» مفرد را معکوس و مرکب را به شکل دندانه ٔ «با» و «تا» مینویسند و در هیچ حال نقطه نمیگذارند. «نون » را در همه حال نقطه میزنند و اگر مفرد باشد از «زای » بزرگتر و با دنباله ٔ خمیده رسم میکنند. «باء» مفرد مانند «جیم » مفرد بی نقطه نوشته میشود مگر در تضاعیف هزار، اما میان تقویم نگاران و زیج نویسان رسم شده است که بجای «باء» تنها یک نقطه میگذراند. «زای » هوز را غالباً نقطه مینویسند زیرا که موارد استعمال راء مهمله یعنی
200 بقیاس معلوم میشود و در صورت بیم اشتباه نقطه یا علامت دیگر مینهند. صفر، خاصه در مورد علامت برج حمل دو ضمه ٔ معکوس روی یکدیگر نوشته میشود شبیه به ها الف خط شکسته . و بجای خالی از عدد پیشینیان در ارقام نجومی دائره ٔ کوچکی رسم کرده بالای آن خط مماس میکشیده اند. (حاشیه ٔ التفهیم ص
54). تا اینجا راجع به بکار بردن حروف ابجد بجای اعداد بود، اما گاهی نویسندگان کتابهای قدیم در مواردی اعداد را بجای حروف مینوشتند، از جمله وقتی میخواستند کلمه ای مقدس را به خامه آورند برای آنکه آن کلمه و حروف مقدس از تماس با دستهای آلوده و ناپاک مصون باشد آنها را با اعداد نشان میدادند چنانکه محمد را بصورت (
40،
8،
40،
40،
4) مینوشتند و برای کوتاه نویسی از گذاردن صفرهای مکرر خودداری کرده و برای تمییز آحاد از عشرات و مآت خطی در زیر آنها کشیده ، و چنین قرار داده بودند که اگر دنباله ٔ عدد در بالای خط بماند آحاد باشد و اگر بخط رسید عشرات و اگر از خط گذشت مآت را نشان دهد مثلاً کلمه ٔ «ایرانی » را بجای این شکل (
1،
10،
200،
1،
50،
10) به این شکل مینوشتند:
درباره ٔ موضوع حساب جمل کتابهائی بنام «حساب الجمل » و «المختصرالجمل » و «ارجوزة فی الجمل » و «سبک المسجد» و «بحر الفاظ» تألیف شده است . رجوع به الذریعه ج
7 ص
8 و
9 و ج
12 و کلمه ٔ «ماده تاریخ » شود. تهانوی آرد: و در حدیث آمده که ویل لعالم جهل من تفسیرالابجد. و معنی ابجد این است . «ابجد»؛یعنی حضرت آدم علیه السلام آلوده ٔ گناه شد. «هوز»؛ یعنی آن حضرت پیروی نفس خود کرد و از این رو نعیم بهشت از او زایل گردید. «حطی »؛ یعنی گناهان آن حضرت در نتیجه ٔ بازگشت بحق و طلب آمرزش از او عز اسمه مانند برگ درخت بریخت . «کلمن »؛ یعنی آن حضرت بکلماتی متکلم شد. تا توبه ٔ او مورد قبول و بخشایش خداوندی واقع گردید. «سعفص »؛ یعنی دنیا بر آن حضرت تنگ شد. پس کار خود را بخدا باز گذاشت . «قرشت »؛ یعنی بگناه خود اقرار آورد و خداوند نیز به کرامت و بزرگواری بدو نیکی فرمود. «ثخذ»؛ یعنی آن حضرت از حق نیرو گرفت . «ضظغ»؛ یعنی به عزیمت لااله الا اﷲ، محمد رسول اﷲ دل قوی داشت . (کشاف اصطلاحات الفنون ).