اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسن

نویسه گردانی: ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (ع ص ) نعت مذکر از حُسن . حَسین . حُسان . حُسّان . حاسِن . حَسنان . خوب . نیکو. نیک . خوبروی . خوش . صاحب جمال :
شعر او چون طبع او هم بی تکلف هم بدیع
طبع او چون شعر او هم با ملاحت هم حسن .

منوچهری .


تو بزرگی و نیکنامی و عز
به سخا یافتی و خلق حسن .

فرخی .


از صحبت دوستی برنجم
کاخلاق بدم حسن نماید.

سعدی (گلستان ).


نزدیک من آنست که هر جرم و خطائی
کز صاحب وجه حسن آید حسن است آن .

سعدی .


|| هر فعلی که فاعل را در کردن حرجی نباشد، آن را حسن خوانند و الا قبیح . (نفائس الفنون در علم اصول ). سیی ٔ. رجوع به نجیب شود. ج ، حِسان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۳ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد اعرابی . رجوع به حسن غندجانی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمدبن قاسم . رجوع به حسن سمرقندی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد طبری . رجوع به حسن جلابی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن مظفر خطیری . در 640 هَ . ق . در هند متولد شد و به دمشق آمده به خانقاه خاتون با صوفیان بود. و در 724 هَ . ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هبةاﷲ مجدالدین . مکنی به ابومحمد حلبی فرضی حنفی است که در حلب به سال 657 هَ . ق . کشته شد. اوراست : «ف...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن هلال صرخدی . پدرش به ابن هبل معروفست . او در 683 هَ . ق . متولد و در 779 هَ . ق . درگذشت . (دررالکامنة ج 2 ...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن یعقوب بن یوسف بن داود. مکنی به ابومحمد همدانی معروف به ابن الحائک و درگذشته ٔ 334 هَ . ق . او راست : «ال...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد اخباری . رجوع به حسن یوسف شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد اصفهانی ، معروف به جلال نقاش . رجوع به حسن نقاش شود.
حسن . [ح َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد بلخی . رجوع به عنصری شود.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۷۳ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.