اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حسن

نویسه گردانی: ḤSN
حسن . [ ح َ س َ ] (ع ص ) نعت مذکر از حُسن . حَسین . حُسان . حُسّان . حاسِن . حَسنان . خوب . نیکو. نیک . خوبروی . خوش . صاحب جمال :
شعر او چون طبع او هم بی تکلف هم بدیع
طبع او چون شعر او هم با ملاحت هم حسن .

منوچهری .


تو بزرگی و نیکنامی و عز
به سخا یافتی و خلق حسن .

فرخی .


از صحبت دوستی برنجم
کاخلاق بدم حسن نماید.

سعدی (گلستان ).


نزدیک من آنست که هر جرم و خطائی
کز صاحب وجه حسن آید حسن است آن .

سعدی .


|| هر فعلی که فاعل را در کردن حرجی نباشد، آن را حسن خوانند و الا قبیح . (نفائس الفنون در علم اصول ). سیی ٔ. رجوع به نجیب شود. ج ، حِسان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱,۷۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن ارتنابن حسن بن نوین ، از حکام روم بود.وی بسیار خوش منظر و زیباروی بود و دختر صالح صاحب ماردین به زنی گرفت و ...
حسن . [ ح َ س َ] (اِخ ) ابن اسحاق بن شرفشاه . رجوع به فردوسی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق . رجوع به حسن یمنی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن مهدی بن احمد. رجوع به حسن صنعائی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن نبیل . رجوع به حسن نیشابوری شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسدبن حسن نحوی . رجوع به حسن فارقی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسدبن حسن . رجوع به حسن مغارفی شود.
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسداﷲ تولمی رشتی ، از معاصرین است و او راست : شرح تشریح الافلاک . (ذریعه ج 4 ص 186).
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل حسینی قمی حائری . او راست : التحفة الحسینیة که در 1304 هَ .ق . نگاشته و شرح تبصره و جز آن . (ذریعه ج 3 ص...
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل . رجوع به حسن قونوی شود.
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۷۳ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.